شفقنا رسانه_ صفحه یک روزنامهها به عنوان ویترین در مقابل چشم خواننده است به همین جهت انتخاب تیتر، عکس و مطالب فرعی در این صفحه اهمیت زیادی دارد تا خواننده را به داخل متن بکشاند و همراه خود کند. در این گزارش سعی کردیم با نگاهی به روزنامههای امروز، آنهایی که دارای مطالب خوب و مخاطب محور و یا محل نقد و بحث هستند، مورد بررسی قرار دهد.
به گزارش شفقنا رسانه، «نفس های سیاه مارون» تیتر روزنامه اعتماد است که در گزارشی به فرسودگی تجهیزات نفتی و بحران جدید محیط زیستی در خوزستان اشاره کرد. این روزنامه نوشت:« سازمان محیط زیست از نحوه مدیریت زیست محیطی حادثه مارون رضایت ندارد. حوالی ساعت ۲ و نیم ظهر یکشنبه ۴ خرداد خط لوله انتقال نفت شرکت بهره برداری نفت و گاز آغاجاری از مجموعه کرنج در بخش جایزان به سمت تلمبه خانه شماره یک امیدیه، در نزدیکی روستای صفر ترکید و هزاران لیتر نفت خام از حفره ای به اندازه کف دست وارد رودخانه مارون و منطقه پیرامون آن شد. فاجعه ای که از حدود یک سال پیش زنگ خطر آن به صدا در آمده بود، سرانجام رخ داد. در همان ساعت های اولیه عملیات پاکسازی با استفاده از پدهای جاذب و اسکیمر و البته آنطور که منابع محلی گزارش داده اند، سوزاندن نفت خام آغاز شده است؛ اقداماتی که مورد تایید و رضایت سازمان محیط زیست نیست و به گفته عضو انجمن مهرورزان زیست بوم مارون، اکوسیستم منطقه را نجات نخواهد داد. خط لوله انتقال نفت شرکت بهره برداری نفت و گاز آغاجاری از بالای بیشه زار و رودخانه مارون عبور می کند تا نفت خام را از میدان نفتی کرنج پارسی جمع آوری کند و به پالایشگاه آبادان برساند. خطوط انتقال نفت منطقه اما قدمت طولانی دارند و به زمانی برمی گردند که شرکت نفت ایران و انگلیس میدان نفتی آغاجاری را کشف کرد. زیرساخت های برداشت نفت و گاز از همان زمان توسط این شرکت در دستور کار قرار گرفت و سال ۱۳۲۳ نیز نخستین محموله نفتی این میدان از طریق خط لوله به پالایشگاه آبادان ارسال شد. برخی لوله های انتقال نفت در دهه های قبل توسط شرکت نفت، تعویض شد؛ از جمله دو خط لوله به قطرهای ۱۲ و ۱۶ اینچ و به طول ۱۸ کیلومتر در واحد کرنج، اما در طول ۱۰سال گذشته با وجود تلاش برای عیب یابی و ایمن سازی خطوط، اقدامی برای تعویض گسترده این خطوط صورت نگرفته است.»
«از سوگواری تا اختلال سوگواری» تیتر روزنامه رسالت است و به این مسئله پرداخت که اختلال سوگواری طولانی چیست و چگونه باید با آن مواجه شد. این روزنامه نوشت:« سالها پیش بود، یک شب در خانه نشسته بودیم. برادر بزرگ ترم، به دنبال کاری از خانه خارج شد. درحالی که خداحافظی می کرد و در را می بست، صدای قدم های پایش را که شتابان از پله ها پایین می رفت شنیدم. یک دقیقه بعد، صدای در گاراژ را شنیدم که پس از بیرون بردن دوچرخه اش محکم بسته می شد. دقایقی بعد، صدای شدید گرومب از پایین خیابان به گوشم خورد. درعین حال، فکر کردم که فریای خفه به گوشم خورد. من فقط ۱۰ سال داشتم. هنوز نمی توانستم تکه های ماجرا را به درستی به هم وصل کنم. وقتی برادرم داشت از خیابان می گذشت، اتومبیلی به سرعت به او خورده بود. او درجا نمرد. مادرم شتابان او را به بیمارستان برد. من شب را در خانه دوستم ماندم. ما در کف اتاق نشیمن با تشک ها اردو زدیم. دوستم گفت: «مطمئنم که فقط پایش شکسته است.» من گفتم: «خوب می شود.» با هم دعا کردیم. روز بعد، مادرم در چارچوب در هق هق کنان ایستاد و گفت: «برادرم مرد.» او را در آغوش گرفتم. می دانستم که مجبورم به خاطر او قوی باشم. آنچه نمی دانستم این بود که با مرگ برادرم زندگی مادرم نیز، به نحوی، پایان یافت. ما در مراسم خاک سپاری گریستیم. در گورستان گریستیم. در خانه گریستیم. بعد از چند ماه، من دیگر گریه نکردم. اما گریه کردن مادرم هرگز پایان نیافت. او تمام فکروذکرش شده بود گور برادرم. هر روز به آنجا می رفت، سنگ مرمر سفید گور او را تمیز می کرد و گل های سفیدی روی آن می گذاشت. او هم ناامید شده بود و هم از این دنیا خشمگین بود. در دوران نوجوانی ام زمانی به این نتیجه رسیدم که او باید دچار افسردگی شده باشد، اما اشتباه می کردم. عجیب نیست که اشتباه می کردم. در آن زمان، حتی روان شناسان حرفه ای هم تشخیصی رسمی برای سوگواری ماندگار نداشتند. سالها بعد این امر تغییر کرد، وقتی وضعیتی که مادرم به احتمال زیاد دچار آن بود، به نام «اختلال سوگواری طولانی»، به ویراست پنجم کتاب راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات ذهنی افزوده شد.»