شفقنا رسانه_ روایتها، خاطرات و تجربیات اصحاب رسانه از زمان ورودشان به عرصه خبررسانی علاوه بر بازتابی از چالشها و مسائل آنان در زمان خود، میتواند تجربهای وزین برای نسل جدید خبرنگاران باشد تا از زوایای دیگری به کار رسانهای نگاه کنند و آن را به کار بگیرند. این تجربه علاوه بر بهره گیری خبرنگاران، میتواند برای مدیران رسانهای هم کاربرد داشته باشد تا با نگاهی به نقاط ضعف و قوت رسانه خود، در راستای اصلاح و انتشار مطالب اثرگذار قدم بردارند. این بار در اتاق گفتگوی شفقنا پای صحبت های فریدون صدیقی؛ استاد روزنامه نگاری و روزنامه نگار مطرح نشستیم تا از خاطراتشان در حوزه روزنامه نگاری، وضعیت رسانه ها و آینده آن ها، آموزش روزنامه نگاران و… بپرسیم.
متن گفتوگوی خبرنگار شفقنا رسانه با فریدون صدیقی را در ادامه بخوانید ؛
استاد شما که در دوران جوانی داستان نویس و شاعر بودید چگونه وارد حوزه روزنامه نگاری شدید؟ این دو در کجا به هم پیوند می خورند؟
به نظر من روزنامه نگاری دارای خاستگاه اولیه درام نویسی و داستان نویسی است و متأثر از آن شکل گرفته است، چون برای توضیح جذاب هر پدیده ای ساختاری دراماتیک به آن می دهید. معتقدم که روزنامه نگار صاحب قریحه و استعداد ویژه است یا باید داراى قریحه واستعداد ذاتى باشد. مثل کسى که چند دانگ صداى خوش دارد ولی دستگاه های موسیقی را نمی شناسد و خارج مى خواند. به ناچار باید سال ها آموزش ببیند وتمرین وتجربه کسب کند تا درست بخواند. در روزنامه نگارى هم به همین ترتیب است، باید آموزش دید وتجربه وتمرین بسیار کرد تا به تکنیک ها و مهارت های چگونگی انتقال پیام در رخ بندی های مختلف اعم از خبر وگزارش، مقاله، مصاحبه، گفتوگو و… رسید.
بله قبل از شروع کار روزنامه نگاری، داستان نویس و شاعر بودم و داستان ها و شعرهایم در مجلاتی چون تماشا، تهران مصور، امید ایران، فردوسی و… چاپ می شد. فردوسی از جمله مجلاتی بود که شعرهای شاعران مشهور آن دوران همچون شاملو، فروغ فرخزاد، سپانلو، فریدون مشیرى سیروس مشفقی و… در آنجا به چاپ می رسید.
برایمان از چاپ اولین گزارش هایتان که مسیر شما را برای ورود به تحریریه کیهان باز کرد، بگویید؟
در سال ۱۳۵۱ از سر اتفاق گزارشى درباره زورخانه سنندج برای روزنامه کیهان فرستادم که در صفحه ۵ روزنامه کیهان چاپ شد بدون آن که به اهمیت چاپ آن در صفحه ۵ که صفحه گزارش روز کیهان بود آگاه باشم. بابت آن گزارش ۱۰۰ تومان حق التحریر گرفتم که برای آن زمان پول زیادى بود. بلا فاصله گزارش دومى فرستادم که هردو با استقبال رو برو شد. همین جا بگویم در همان سال مجله «زن روز» از مجلات وابسته به موسسه کیهان به سردبیری مجید دوامی ۸ صفحه مجله را با نام «الو تهران» به برخی از رویدادهای شهرستان ها اختصاص داده بود. مدتى بعد از چاپ گزارش هایم در کیهان به دعوت زن روز به جمع همکاران صفحات الو تهران پیوستم و به درخواست استاد ناصر مجرد، دبیر صفحات الو تهران قرار شد مطلبی به دلخواه خودم تهیه کنم، به همین دلیل دوربینی به من دادند تا به رشت بروم و گزارشی تهیه کنم. در رشت چند دانش آموز را دیدم که در فصل پاییز چتری به همراه داشتند و در آن لحظه به ذهنم رسید با الگو گرفتن از مجله زن روز که هرسال دختر شایسته انتخاب می کرد، من هم «دختر باران» انتخاب کنم. با سرپرستی کیهان در رشت تماس گرفتم و از او خواستم تا با مهمترین دبیرستان شهر رشت تماس بگیرد و از دانش آموزان بخواهد که روز بعد همه با چتر به مدرسه بیایند. روز بعد همین اتفاق افتاد، چند عکس از دانش آموزان چتر به دست گرفتم و ضمن صحبت با تعدادی، از بین آن ها یک نفر را به عنوان «دختر باران» انتخاب کردم. گزارش را تهیه کردم وتحویل دادم که با استقبال رو برو و چاپ شد.
چگونه از مجله «زن روز» به تحریریه روزنامه کیهان رسیدید ؟
ظاهراً گروه شهرستان ها در تحریریه کیهان پس از قطع ارسال گزارش از سوى من و دیدن گزارش هاى من وخود من در مجله زن روز با مسئولان مجله توافق کردند که به تحریریه کیهان بروم که همین اتفاق هم افتاد و در دی ماه ۱۳۵۱ هم به استخدام رسمى روزنامه درآمدم.
استاد برایمان از گزارش مکه و آتش سوزی چادرهای ایرانی ها در صحرای منا بگویید؟
در سال ۱۳۵۴ در چادرهای حجاج ایرانی در صحرای منا آتش سوزی مهیبی اتفاق افتاد و من در آن سال از طرف تحریریه کیهان برای پوشش رویدادهاى مربوط به زوار ایرانى براى مدت چهل روز به عربستان اعزام شدم. آن سال از سه روزنامه کیهان، اطلاعات و رستاخیز خبرنگار و عکاس عازم مکه شده بودند. گروه کیهان شامل من و عکاس اقاى صادق ثمودى را در ساختمانی در جده اسکان داده بودند که سر اکیپ گروه هاى پزشکی همه کاروان هاى حجاج در آنجا مستقر بود. در آنجا با یکی از پزشکان آشنا شدم که اهل هنر و ادبیات بود و با هم دوست شدیم. روز حادثه صحراى منا(پنجشنبه بعدازظهر) من در آنجا بودم اما شرطه ها به هیچ وجه اجازه ورد به صحنه را به خبرنگاران وعکاسان نمى دادند. من کلافه و مستاصل بودم چون روز جمعه باید گزارش خبرى از حادثه به روزنامه مى دادم تا شنبه در روزنامه چاپ مى شد. خلاصه روز بعد یعنى جمعه سراسیمه به محل استقرار پزشکان رفتم تا شاید از جزئیات حادثه باتوجه به سرکشى آن ها به همه کاروان ها اطلاعاتی کسب کنم. درآنجا متوجه شدم که دکترهاى آشنا با من، مشغول بررسى وچک اسامى حجاج در یک دفتر بزرگ مثل دفتر محضر دارها هستند و جلوی برخى اسامى تیک مى زنند. من از آثار آتش سوزى پرسیدم، گفتند: «فعلا خبری نداریم». مدتى بعد وقتی خواستیم بیرون برویم آن ها دفتر را داخل کمدی گذاشتند و درش را هم قفل کردند. در بیرون پس از مدتى یکباره به ذهنم رسید نکند آن تیک زدن ها برای اسامی حجاجى باشد که در این حادثه دچار آتش سوزی شدند و به بازگشت نرسیده اند! این کار ریسک بزرگى بود ولى انجام دادم اساساً روزنامه نگارى با شجاعت و ریسک وخطر پذیرى پیوند جدى دارد.
بقول شما چه درام پرانتریک اما متاسفانه تلخ و بسیار غم انگیزى !
دقیقا. درواقع آن آتش سوزى یک فاجعه تاریخى بود به هرحال با بهانه ای به دفتر برگشتم و سراغ کمد رفتم. قفل آن را با بدبختى باز کردم و صفحات مورد نظر را از داخل دفتر کندم، یک سوارى کرایه کردم و به سمت جده رفتم. در مسیر بر روی یک برگ کاغذ تیتر و لیدی برای خبرم نوشتم. نگاهی اجمالی به لیست تیک خورده در دستم انداختم که حدود هزار نفر بود. کاغذها را داخل پاکت گذاشتم و به سمت فرودگاه رفتم و با خلبان یک هواپیماى ایران ایر صحبت کردم تا وقتی به تهران رسید پاکت را تحویل تحریریه کیهان دهد. او هم همین کار را کرد. روز بعد «اسامی کشته ها و مفقودین آتش سوزی بزرگ صحرای منا» تیتر یک اختصاصى صفحه اول روزنامه کیهان بود که بازتاب وسیعى داشت وحتى با واکنش تندسازمان اوقاف آن زمان روبرو شد. درحالى که ثابت شد خبر ارسالى من درست بود، علاوه بر آن تیترِ تاریخى، بالغ بر ۱۰ روز تیتر خبرهای تکمیلى من از آن رویداد در صفحه اول کیهان چاپ شد. یادمان باشد ۴۸ سال پیش من از نظر سنى و شرایط مکمله واجب الحج نبودم، من براى یک ماموریت خبرى به عربستان رفته بودم و در ماموریتم تا جأیى پیش رفتم که درواقع درآن سفر زیارتى خبرى مرتکب سرقت شدم اما مطمئن هستم خدا مرا بخشید چون به وظیفه خبریم عمل کرده بودم.
از سوى دیگر من بخاطر بدست آوردن اختصاصى اسامى وچاپ آن در روزنامه کیهان اگرچه در خود جده مورد بازجویى قرار گرفتم اما نه درآنجا ونه در بازگشت به ایران، نه تنبیه شدم نه بازداشت ونه دربند، پاداش هم گرفتم چون در آن زمان کارمن یک شبه واترگیت ایرانى بود.
در گذشته ورود به تحریریه کیهان و دیده شدن بسیار دشوار بود
خیلی از بزرگان روزنامه نگاری همواره از ورود دشوارشان به تحریریه ها در سال هاى قبل از انقلاب می گویند، در آن دوران ورود به تحریریه کیهان و اطلاعات چگونه بود؟
در آن زمان ورود به تحریریه کیهان و دیده شدن بسیار دشوار بود. شما فکر کنید آدمى با ظرفیت ها، قریحه و استعداد اقاى محمد مهدى فرقانى وقتى در سال ۱۳۵۲به کیهان آمد تا چند ماه در تحریریه جاىی براى نشستن به او داده نشد او به کتابخانه مى رفت و همانجا گزارش خود را تنظیم مى کرد. روایت خود دکتر فرقانى در این زمینه شنیدنى است.
در آن دوران اگر کسی می خواست وارد روزنامه کیهان شود، معمولاً او را برای تهیه گزارش به زیرگذر اتومبیل رو تازه ساخت میدان فوزیه (امام حسین (ع) فعلی) می فرستادند تا به این مسئله بپردازد که روزانه چند ماشین سقفشان به سقف زیر گذر برخورد می کند؟ نحوه ورود به موضوع، ارایه مستندات، توصیفات حرفه ای و به طور کلی قلم فرد نشان می داد که می تواند به این کار ادامه دهد یا خیر. به عبارتی تحریریه می خواست با این سوژه، ظرفیت سنجی استعداد و قابلیت هاى نوشتارى کند.
در روزنامه اطلاعات هم برای افرادی که تازه می خواستند وارد تحریریه شوند اغلب این سوژه را می دادند می گفتند برو میدان تجریش ببین آب هاى هرزى که جارى مى شود به کجا مى رود. هدف از دادن این نوع سوژه ها این بود که زاویه دید همه سو نگر گزارشگر و نیز قابلیت هاى نوشتارى وساختارى کار او معلوم شود و اساساً داوطلب روزنامه نگارى جوهر وگوهر روزنامه نگارى دارد یا نه؟
از وضعیت تحریریه ها بعد از پیروی انقلاب اسلامی بگویید، اوضاع چگونه بود؟
واقعیت اینست بعد از پیروزی انقلاب همه اعضاى باسابقه کیهان وجمعى از جوانان در رده هاى مختلف شغلى مثل خبرنگار، گزارشگر، مترجم، دبیر گروه، عضو شوراى سردبیرى و… به اجبار و یا با اختیار ناچار به ترک تحریریه کیهان شدند و آن هایی که ماندند مانند من، مهدى فرقانى، رضاموسوى، منصور سعدى، مسعود شهامى پور، رضا قوی فکر و… همه جوان بودند و باسابقه ترینشان من بودم که سال پنجاه ویک به روزنامه پیوستم. از سوى دیگر مسئولان انقلابى که به روزنامه آمدند طبیعى بود جمعى جوان پرشور انقلابى احتمالا علاقمند به روزنامه نگارى (صرف نظر از این که این جمع شم وجنم روزنامه نگارى دارند، یا نه) را با خود وارد تحریریه مى کردند. مسئولان جدید یکى از برنامه هایشان حذف بقایاى طاغوتى ها یعنى ما جوان ترها بود اما مشکل این بود دوستان جدید ابتدا باید با حداقل کارکردهاى نرم افزارى و سخت افزارى تولید خبر و مطلب و چاپ و انتشار روزنامه آشنا مى شدند و در این فاصله آنان بتدریج درمى یافتند ما سلطنت طلب وگروهکى و ضدانقلاب نیستیم. پس ما را به گفته اقاى مهدى نصیرى؛ یکى از مدیران وسردبیران سال هاى بعد از انقلاب در کیهان تحمل مى کردند! اما نکته این بود پس از مدتى آن گروه مى رفت وگروه دیگرى مى آمد و دوباره روز از نو شروع مى شد. بر خلاف روزنامه اطلاعات که سرپرستى مرحوم دعایى در آن ازلى و ابدى بود.
تغییرات پى درپى سرپرستى کیهان موجب عدم امنیت روانى و شغلی کارکنان شده بود
و این تغییرات در کارکرد روزنامه تاثیر مى گذاشت؟
بى تردید تغییرات پى درپى سرپرستى نه تنها درکار روزنامه که در کارکرد عمومى موسسه کیهان تاثیر بسزایی داشت. کیهان در آن زمان بالغ برهزار پرسنل دربخش هاى مختلف موسسه داشت. چاپخانه بزرگ، مدرن و مجهزى داشت، ناشر مجلات متنوعى مثل زن روز، کیهان بچه ها، کیهان ورزشى، هفته نامه کیهان هوایى و روزنامه کیهان انگلیسى با تیراژى چشمگیر بود. ناپایدارى سرپرستان ومدیران کیهان آن هم با خط مشى ودیدگاه هاى متفاوت و گاه متضاد اغلب موجب عدم امنیت روانى وعدم امنیت شغلى کارکنان و نیز از دست رفتن تیراژها شد.
از یکى از آن دوره ها مثالى حداقلى مى زنم. دوره اى که مرحوم دکتر ابراهیم یزدى سرپرست کیهان شد. ایشان در هر گروه تحریریه بقول خودش یک کمیسر گذاشت که از دانشجویان عضو انجمن اسلامى در امریکا بودند . حتى در آرشیو روزنامه آشپزخانه هم گذاشتند. کار کمیسرها این بود ببینند اعضاى مثلا گروه ادب وهنر وآموزش که من دبیر گروهش بودم در روز چه مى کنند و از چه مى گویند و بعد روزانه گزارش آن را به ایشان و یا همکاران وى مى دانند.
اینگونه اصلاً تمرکزی براى کار داشتید؟
راست اینست دربیست سالى که در بعد از انقلاب در کیهان کار کردم هیچگاه احساس امنیت شغلى وروانى نکردم وبا ضرس قاطع مى گویم همه همکاران هم نسل من همین وضع را داشتند. از دوره حاج مهدیان تا دکتر ابراهیم یزدى وزیر اسبق امور خارجه و تا ابراهیم اصغر زاده نماینده مجلس تا سیدمحمدخاتمى ریس جمهور اسبق تا محمد اصغرى وزیر اسبق دادگسترى تا مهدى نصیرى وسپس اقاى شریعتمدارى سرپرست کنونى کیهان ! من در سال ۱۳۷۷ کیهان را ترک کردم وبه شوراى سردبیرى روزنامه در شرف انتشار « انتخاب» پیوستم. همین جا باید تاکید کنم همکارانى که بعد از انقلاب به کیهان پیوستند جمعى گرامى ومحترم بودند وگروه قابل تاملى از آنان داراى قریحه واستعداد روزنامه نگارى بودند و هستند. تعدادى حتى روزنامه نگاران صاحب سبک شدند و درواقع دیده شدند مثل ماشاالله شمس الواعظین، دکترهادى خانیکى و… .
کارشناسان ارتباطات همیشه این را مطرح کرده اند که رسانه های ما مرجعیت خود را از دست داده اند، شما به عنوان استادی که شاگردان زیادی برای کار در رسانه ها تربیت کرده اید، نظرتان چیست؟
یک زمانی براین باور بودم که گرچه همواره روزنامه نگار حرفه ای وکاربلد هم امنیت شغلی ندارد ولی امنیت حرفه ای دارد. به عبارتی دیگر هیچگاه بیکار نمی ماند. متاسفانه باید بگویم که الان روزنامه نگاران حرفه ایِ بیکار هم زیاد داریم چون رسانه های ما با تاسف عمیق، کوچک وحقیر شده اند، چون مرجعیت خود را از دست داده اند .
یکى از مهمترین علل ابر بحران های جامعه از دست رفتن مرجعیت رسانه است
توضیح می دهم اگرهم اکنون در جامعه با چندین بحران یا ابر بحران مثل؛ بیکاری، گرانی، توسعه نیافتگى درصنعت وتجارت، پیرى جمعیت وحتى تنبلى و کاهندگى نظام آموزشى و… روبه رو هستیم یکى از مهمترین علل این ابر بحران ها از دست رفتن مرجعیت رسانه است. این مسئله برای من که شاهد حضور در مراکز متعدد آموزش عالى روزنامه نگارى با هزاران فارغ التحصیل و دانشجو بوده و هستم غم افزا و دردناک است؛ وقتی می بینم دیگر کسی کنار دکه های مطبوعاتی برای خریدن و یا نگاه کردن به صفحه اول روزنامه ها توقف نمى کند عمیقا متاسف مى شوم چرا باوجود ۴ میلیون دانشجو، ۱۰۰ هزار مدرس دانشگاه، یک میلیون آموزگار، ۲میلیون و۵۰۰ هزار کارمند دولت و هزاران هزار کارمند بخش خصوصى و پرسنل نیروهاى نظامى و انتظامى تیراژ روزنامه ها باید این قدر ناچیز و مایوس کننده باشد؟ این ندیدن و مخاطب گریزى براى خبرگزارى هاى قدیمى و پیشینه دار وحتى بسیارى از نو رسیده ها هم باوجود امکان دسترسى سهل و آسان میلیون ها میلیون مخاطب به خبرگزارى ها و سایت ها شکست ناگوارى است. رادیو وتلویزیون که جاى خود دارد!
درحالى که اگر رسانه ها می توانستند مرجعی مطمئن برای مخاطب باشند، قطعاً آن بحران ها شکل نمى گرفتند، چون اطلاع رسانی آزاد و شفاف بود و خطاها وخلاف ها برملا و برشمرده مى شد.
راهکار بازگشت مرجعیت به رسانه ها؛ آن ها را آزاد بگذارند تا بنویسند
فکر می کنید که راهکار بازگشت مرجعیت رسانه ها چیست؟
راهکار ساده این است که رسانه ها را آزاد بگذارند تا بنویسند و روزنامه نگار را برای هر خبری متهم نکنند. بلکه اجازه دهند به موقع درباره موضوعات مختلف شفاف سازی کنند.
بد نیست به این نکته اشاره کنم که اگر گاهى و ناگهان خبری درباره یک خطا و یا یک خلاف بزرگ، افشا مى شود این افشاگرى عموماً محصول تحقیق و پژوهش، تلاش و ریسک وخطر پذیرى خبرنگاران و رسانه ها نیست. چون همه راه ها به روى آن ها بسته است. این برملاشدگى برون داد رقابت وکشمکش های درون گروهی جریان هاى مختلف سیاسى وحزبى است.
رسانه های ما عموماً واکنشی هستند نه کنش مند
نتیجه این انفعال تحمیلى به روزنامه نگارى ما اینست که رسانه های ما کنش مند نیستند تولید خبر و تحلیل از رویداد ها و ابربحران ها نمى کنند. عموماً واکنشی هستند به ویژه صدا وسیما. به عبارت ساده تر وقتى اتفاقی رخ می دهد، خبرگزاری ها و رسانه های برون مرزی بلافاصله به آن می پردازند و بعد از یک روز و یا چند ساعت رسانه های ما واکنش نشان می دهند که نخیر چنان نبوده چنین بوده است ! به همین دلیل جاى تعجب ندارد برخى از مسئولان وقتى مى خواهند خبری بازتاب بین المللى داشته باشد به رسانه های برون مرزی پناه می برند و داوطلبانه با آن ها مصاحبه مى کنند، حتى پول می دهند تا مقاله هایشان چاپ شود. چرا چون خودشان رسانه های داخلى مثل صدا وسیما را بى اعتبار و بى مخاطب کرده اند. بنابراین تنها راه عبور از بن بست رسانه ها بازگشت مرجعیت به رسانه ها، اعتماد کردن به روزنامه نگاران و آزاد گذاشتن آن ها در انجام کارشان است. نباید روزنامه نگاران را تبدیل به کارمندانى دون پایه، بى انگیزه و افسرده و یا بیکار ویا لبو فروش کرد ومیلیون ها میلیون مخاطب را به فضاى لایتناهى ارجاع داد.
چگونه روزنامه نگاری می تواند حرفه ای کار کند ولی نه نگاه جناحی و حزبی به موضوعات داشته باشد و نه اینکه متهم به این نوع نگاه شود؟
راست اینست اکثر رسانه هاى ما دولتى یاجناحى و یا حزبى هستند بنابراین کلیه کسانى که در این مراکز خبرى کار مى کنند ناچار هستند در چار چوب خط مشى حزبى، جناحى و یا دولتى تولید موضوع و محتوا کنند. حتى اگر خودشان با دید گاه هاى رسانه اى که در آن کار مى کنند در تضاد باشند، اما ناچار هستند علیرغم بى انگیزگى کار کنند، چون بیکارى بیداد مى کند. اما وضع معدود روزنامه و سایت هاى موسوم به مستقل غالباً وضعى پراسترس و اضطراب و اورژانسى است. در حقیقت هر روز انتشار شرایط زائوى اورژانسى را دارند که ممکن است بخاطر خبرى، گزارشى و یادداشتى که موجب کدورت فلان شخص و یا سازمان شده است سر زاى موقت و یا دایمى بروند. البته تاکید کنم این رسانه ها با کمترین نیروى متخصص بیشترین تولید وتحلیل را به مخاطبان هدف ارائه مى دهند.
چقدر امیدوار به حل مشکلات مبتلا به رسانه ها و رسیدن به جایگاه واقعى آن ها هستید؟
امیدوارم وهیچ وقت ناامید نبوده ام. بخش عمده اى از این امید مبتنى بر ماهیت وجودى و کارکردى رسانه در اشکال مختلف و بخش دیگر تحلیل زیست کنونى جامعه ما در سویه هاى مختلف فرهنگى و اجتماعى است و اساسا به نظر مى رسد انسان بدون امید و جامعه بدون امید موضوعیت زیستن و زندگى را از دست مى دهد. بنابراین تردید ندارم رسانه ها بتدریج به مراحلى از مرجعیت دست پیدا خواهند کرد این اتفاق اجتناب ناپذیراست.
علاقمندان به روزنامه نگاری؛ از خواندن و دانستن و تجربه غافل نباشید
استاد توصیه شما برای علاقمندان و دانشجویان روزنامه نگاری چیست؟
نگران نباشید. گونه ها، ژانرها و بسترهای متنوعی برای کارآفرینان خلاق، مستعد وکوشا کم وبیش وجود دارد ومى توان به وجود آورد. منظورم اینست از خواندن و دانستن و تجربه و تعلیم غافل نباشند. دانش ارتباطات کلید ورود به بسیارى از درهاى بسته درجهان است .