شفقنا رسانه_روزنامه آفتاب یزد نوشت:«چالش» همان چیزی است که باعث میشود یک برنامه تلویزیونی مخاطبانش را میخکوب کند. اینکه فردی یک برنامه را ثانیه به ثانیه و قسمت به قسمت دنبال کند بدون شک در گرو چالشی است که برنامه در ذهن مخاطب ایجاد میکند. این روزها مخاطب بسیار تیزهوشانهتر از قبل با خوراک رسانهای مواجه میشود و اگر اصطلاحا نکات به درد بخوری برایش بیان نشود، طبیعتا قید تماشای برنامه را خواهد زد. به راحتی میتوان تصور کرد تلویزیون در رقابت سرسختانه امروز با انواع رسانههای مجازی، نیاز به چالش دارد. رادیو و تلویزیون اگر بخواهند چشمان مخاطب را از صفحه گوشی جدا کنند و به صفحه رسانههای قدیمیتر بدوزند دیگر نمیتوانند با برنامههایی که شاید سرسری و بدون فکر ساخته شدهاند اقدام کنند. هر چند که در سالهای گذشته هم برنامههایی پر مخاطب شده و در تلویزیون فراگیرتر شدهاند که چالشیتر بوده اند. نمونههای سالهای دور این برنامهها زیاد است، مثلا اگر کسی «گفتگوی ویژه خبری» و «بخش خبری ۲۰:۳۰» در شبکه دو در سالهای دور را به یاد بیاورد، به نیکی از چالشی بودن این برنامهها که در آن ایام بسیار پر مخاطب بودند، یاد میکند. شاید رمز موفقیت رضا رشیدپور در «حالا خورشید» هم همین بود. «حالا خورشید» گفتگوها و پیگیریهایی چالشی داشت و پرمخاطب شد، باید گفت آنچه این برنامه را مخاطب پسند کرده بود همان «چالش»های همیشگیاش بود.
در این بین چندی پیش خبری از نظرسنجی ایسپا یا همان مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران مخابره شد که البته شاید دور از ذهن هم نبود. در نظرسنجی مذکور، «بدون توقف» پر مخاطبترین برنامه گفتگومحور تلویزیون شد. بدون شک این موفقیت را باید مرهون چالشی بودن گفتگوهای این برنامه دانست. حال اگر کسی قیاسی داشته باشد، بین «بدون توقف» با برخی گفتگوهای فرمایشی که تمامی صحبتهای مهمان برنامه تنها با سکوت و نهایتا لبخند مجری همراه است؛ به راحتی میتواند بهترین گواه برای پرمخاطب شدن این برنامه چالشی شبکه سه را پیدا کند.
چرا اینقدر دیر؟!
شاید هر یک از مخاطبان «بدون توقف» این سوال را از خود پرسیده باشند که چرا چنین برنامهای اینقدر دیر به آنتن آمده و مهمان خانههای مردم شده است؟ اگر کسی روزگار ابتدایی دهه هشتاد و حتی میانه آن را به یاد بیاورد، زمانی که شبکههای اجتماعی اینقدر فراگیر مخاطبان را فرانگرفته بودند، جامعه تشنه پاسخ به سوالات خود بود. جوانان در آن روزهایی که رسانههای بیشتر جمعی بودند تا اجتماعی و ارتباط فرستنده پیام با مخاطب یک سویه بود، پاسخ مناسبی برای سوالات خود در حوزههای دلخواه شان پیدا نمیکردند و انتظارشان در این زمینه از رسانهها بر آورده نمیشد. شاید اگر همان روزهای میانی دهه هشتاد که برای نخستین بار عبارت دینگریزی و چالش بین دینداری و دین گریزی مطرح شده بود، رسانه ملی پاسخ مناسبی برای این اتفاق میداشت و برنامه بهتری برای رفع این چالش تدارک میدید الان وضعیت این چالش اینگونه و اینقدر عمیق نبود.