شفقنا رسانه- سید غلامرضا فلسفی∗: در پی اعتراضات گسترده به قتل جورج فلوید شهروند سیاهپوست آمریکایی به دست یک پلیس سفیدپوست در شهر مینیاپولیسِ ایالت مینه سوتا، دونالد ترامپ در صفحه شخصی توییتر خود به تاریخ ۳۱ مه، انگشت اتهام را به سوی گروههای آنتیفا گرفت و ضمن متهم کردنشان به دست داشتن در خشونتهای اعمالشده اخیر در ایالاتمتحده، آنها را سازمانی تروریستی خواند.
اینکه رئیسجمهوریِ نژادپرستِ عوامگرای افراطی آمریکا علیه گروههای ضد فاشیسم این کشور موضعی خصمانه بگیرد و در حالی این گروهها را تروریستی بخواند که خود بزرگترین تروریست و حامی تروریسم در جهان است و همزمان به جای دعوت به آرامش، با گفتاری متوهمانه و رفتاری دیکتاتورمابانه بر لهیب نفرت دمیده، متفرعنانه بر هر چه بارورتر شدن خوشههای خشم شهروندان آمریکایی اهتمام ورزد، نه بدیع است و نه جای هیچ شگفتی دارد؛ چراکه وی و حلقه اول مشاورانش چون استیو بنن و کلین کانوی همچنین حامیان رسانهایاش از جمله الکس جونز ، از نوامبر ۲۰۱۶ به محض تکیهبر اریکه قدرت با استعانت از و تکرار مفاهیمی چون پساحقیقت و مرگ حقیقت به دنبال اثبات نظریههای توطئه مدنظر خود از طریق حقایق جایگزین جهت نفرت پراکنی و فریب افکار عمومی بودند.
به زعم این افراد ازآنجاکه سده بیست و یکم دوران پساحقیقت و هنگامه مرگ حقیقت محسوب میشود، بهرهمندی از حقایق جایگزین در امور، بالأخص از نوع سیاسی آن امری صواب و معمول است. جهت تبیین بهتر مفهوم حقایق جایگزین اشاره میشود به روایت حادثهای با عنوان کشتار جمعی بولینگ گرین از سوی کانوی واضع این واژه، که جهت توجیه قانون ممنوعیت مسافرت و مهاجرت از هفت کشور عمدتاً مسلمان منجمله ایران به آمریکا از آن بهره جست و کمی بعد هم با استفاده از حقه حقایق جایگزین، از روایت مجعول آن حادثه تبری جست. البته کانوی نخستین بار واژه حقایق جایگزین را در توجیه دروغِ شان اسپایسر سخنگوی وقت کاخ سفید پیرامون تعداد جمعیت حاضر در مراسم تحلیف ترامپ بکار برد و اظهار داشت که اسپایسر در این رابطه دروغ نگفته بلکه حقایق جایگزین را ارائه کرده است! تیموتی اسنایدر استاد دانشگاه ییل و متخصص جنگ جهانی دوم جزو اولین کسانی بود که از زمان پیروزی شبههناک ترامپ بر هیلاری کلینتون که ثمره همکاری تبهکاران سیاسی و دیجیتالی محسوب میشود زنگها را به صدا درآورد و در واکنش به انتخاب ترامپ، کتابی را در سال ۲۰۱۶ با عنوان «در برابر استبداد، بیست درس قرن بیستم» به زینت طبع آراست.
اسنایدر در این کتاب از منظر یک مورخ به بررسی مسائل روز جامعه آمریکا پرداخته و از همین نظرگاه بیست درس از دل تاریخ قرن بیستم و سازوکار حاکمانِ جبارِ فاشیست، نازیست و کمونیست بیرون کشیده است؛ درسهایی چون «در اطاعت پیشدستی نکنید» و «حقیقت را باور داشته باشید». پس از تألیف این کتاب و در مارس ۲۰۱۷ بود که اسنایدر طی مصاحبهای طرح و تکرار مفاهیمی چون پساحقیقت را زمینهساز فاشیسم خواند. میچیکو کاکوتانی برنده آمریکایی جایزه پولیتزر نیز همچون اسنایدر که پیامد مرگ حقیقت را مرگ آزادی میداند، در کتاب خود با نام «مرگ حقیقت» که ژوئیه ۲۰۱۸ منتشر شد، ضمن مرور جایگاه حقیقت و نقض و نادیده انگاشته شدن آن در دوران حاکمیت کمونیسم و نازیسم، بحث را بر به قدرت رسیدن ترامپ و اوج گرفتن نظریهها و مرامهای عوامپسندانه افراطی در زمانه حاضر متمرکز میکند.
کاکوتانی معتقد است داعیه مرگ حقیقت ثمره وعدههای کذب رهبرانی کذاب است که تنها به قدرت بیقید و شرط اندیشیده، نقض و نادیده انگاری مدام حقیقت را رقم میزنند. به باور وی بدبینی و ترس ناشی از این امر ناصواب، سبب میشود افراد این جوامع میان واقعیت و تجربه زیسته همچنین واقعیت و دروغ تمایز قائل نشوند که این مهم ضمن تشدید فروکاست حقیقت، ارکان مردمسالاری را به لرزه درآورده است.
باید منتظر ماند و دید که آیا در روزگار پساحقیقت و هنگامه مرگ حقیقت، حقایق جایگزین میتواند از رویش خوشههای خشم شهروندان آمریکا جلوگیری کرده، با ادامه روند فریب افکار عمومی یک پیروزی دیگر را در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ برای نژادپرستان عوامگرای تندرو رقم زند و همچنان جهان را در خطر بازگشت به عصر تاریکی نگاه دارد؟
∗ ارتباط پژوه