شفقنا رسانه- میتوان ادعا کرد که در دنیای امروز، رسانه، سیاست و سیاست، رسانه است و این پیوند به علت رشد رسانههای اجتماعی، ابعاد گستردهتری به خود گرفته است. سخن گفتن درباره خوب بودن یا بد بودن «پیوند میان رسانه و سیاست» اساسا اشتباه است، چراکه این دو بدون حضور دیگری معنا و کارکرد خود را از دست میدهد. از این رو، باید روی «چگونگی» این پیوند بیشترین تمرکز را داشت تا به تاکتیکها و راهبردهایِ زیست سیاسی در فضای رسانهای جدید رهنمون شد.
به گزارش ایران آنلاین، انتقال اطلاعات در سیستم سیاسی یک جامعه فرایندی حائز اهمیت است، که البته رسانههای ارتباط جمعی نقشی کلیدی را در این میدان بازی میکنند. از این رو، نمیتوان از رابطه دوسویه سیاست و رسانه غافل شد. برخی نظریهپردازان بر این عقیدهاند که رسانه با بیان دیدگاههای مختلف فرایند دموکراسی را تسهیل میکند و برخی دیگر نیز معتقدند رسانه به دلیل قدرتی که در دستکاری افکار عمومی نسبت به سیاست داخلی و خارجی دارد، اساسا ضددموکراتیک است. علاوه بر این، گروهی هم هستند که رسانه را متهم میکنند که با نیت جذب مخاطب، سیاست را سادهتر از آن چیزی نشان میدهد که واقعا هست. با وجود اینکه دیدگاهها و نظریات متفاوتی درباره «ارتباط سیاست و رسانه» وجود دارد، الکسا رابرتسون، استاد علوم ارتباطات و رسانه دانشگاه استکهلم، دست به نگارش کتابی زده که این تعامل را در بافت دنیای در حال جهانیشدن مینگرد و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات نیز این کتاب را با عنوان «رسانه و سیاست در دنیای در حال جهانیشدن» با ترجمه دکتر محسن گودرزی، مدرس و پژوهشگر علوم ارتباطات و رسانه، به چاپ رسانده است. به همین دلیل، فرصتی یافتیم تا با مترجم کتاب گفتوگویی پیرامون جزییات این اثر داشته باشیم، که در ادامه میخوانید:
*همانطور که میدانیم کتاب «رسانه و سیاست در دنیای در حال جهانیشدن» برآیندی از دو کتاب Mediated Cosmopolitanism در سال ۲۰۱۰ و Global News: reporting conflicts and Cosmopolitanism در سال ۲۰۱۴ است. حال چرا شما برای ترجمه این کتاب را برگزیدید؟
خانم رابرتسون کتاب «جهان وطنی رسانهای شده» را با تمرکز بر رسانه تلویزیون نوشته است و در آن به کنکاش در خبر تلویزیونی پرداخته است. مسأله نویسنده در این کتاب اطلاعرسانی در بعد محلی و جهانی است و به رابطه متقابل میان آن دو پرداخته است. این در حالی است که کتاب «اخبار جهانی: گزارش مناقشهها و جهان وطنی» به بررسی دریافتهای مختلف از بازنمایی رسانهای در جهان میپردازد و جریانهای گوناگون این حوزه را بررسی میکند. در این کتاب شبکههای بینالمللی خبررسانی نظیر الجزیره، راشاتودی، سی ان ان و بی بی سی مطالعه میشوند. این کتاب نزدیکترین کتاب به «رسانه و سیاست در دنیای در حال جهانی شدن» است؛ اما کتاب «رسانه و سیاست» به نوعی محصول داشتههای نویسنده در مطالعات و کتابهای قبلی او است. در این کتاب تمرکز اصلی بر کنشگران مختلف عرصه رسانه و سیاست است؛ کنشگرانی که از سیاستمداران، روزنامهنگاران، فعالان اجتماعی و فرهنگی و مردم عادی را شامل میشود.
این کتاب اگرچه داعیه کامل بودن ندارد، ولی خواننده را به تأمل در دنیای پیچیده و مبهم «رسانه و سیاست» وا میدارد و سعی میکند آن را در مسیر درست نگه دارد؛ مسیری که عبارت است از توجه به نقش کنشگران متعدد و قاعده کلی «سراسر بین» از جرمی بنتام.
«سراسر بین» یا panopticon اصطلاحی برای اطلاق به زندانها و ساختارهای مراقبتی آن است که از سوی فوکو در قالب نظریه مراقبتی جهان مدرن توسعه پیدا کرده است. رابرتسون نیز با دستآویز قرار دادن این نظریه معتقد است درک نقش مردم، فعالان سیاسی و اجتماعی و سیاستمداران در دنیای امروز باید در چارچوب نظامهای مراقبتی درک شود. منظور خانم رابرتسون از «دنیای در حال جهانی شدن» فرایندهای پیوسته، دائمی و محل مناقشه برآمده از رابطه میان رسانه و سیاست است. در واقع از منظر نویسنده، «جهانی شدن» فرایندی «در حال شدن» و متأثر از حاکمیت جهانی رسانه است؛ فرایندی که احتمالا به علت تلازم و تنازع دائم رسانه و سیاست هیچ وقت تمام نمیشود. به نظرم با توجه به این مسائل، انتخاب و ترجمه این کتاب موجه به نظر میرسد.
*خانم رابرتسون با وجود اینکه خود استاد رشته مطالعات رسانه و ارتباطات است، اما در این کتاب از نظریه و رویکرد خاصی بهره نگرفته است و سعی داشته است تا «نحوه تفکر، مطالعه و تحقیق در باب رسانه و سیاست در دنیای در حال جهانی شدن» را به چالش بکشد. به نظر شما، او تا چه حد در این مسیر موفق بوده است؟
همانطور که فرمودید نویسنده رویکرد خاصی را مدنظر نداشته است، حتی در نتیجهگیری اقرار میکند که در طول نگارش کتاب، بارها دیگران به وی گفتهاند شفافتر باشد و جزئیات بیشتری بیان کند، ولی خانم رابرتسون از این کار سر باز میزند. نویسنده در انتهای کتاب میگوید وظیفه وی این نبوده است که به خوانندگان بگوید به چه چیز فکر کنند، بلکه دنبال آن بوده است که تا به آنان بگوید چطور فکر کنند. بنابراین در طول کتاب با انبوهی از نظریات و اسامی و مثالها و مصادیق روبرو هستیم که خوانندگان خودشان باید به رابطه میان آنها با هم فکر کنند. نویسنده رابطه میان رسانه و سیاست را در طول کتاب روشن نمیکند؛ بهترین استعاره برای کار نویسنده آن است که وی صرفا مصالح و تابلوهای راهنما اطراف جاده را فراهم کرده و ساختن جاده را به خود خوانندگان و پژوهشگران واگذار کرده است.
خانم رابرتسون به شدت با یک جانبهنگری به مسأله «رسانه و سیاست» مخالف است و معتقد است درک صحیح این رابطه با در نظر داشتن افراد، سازمانها و تکنولوژیهای رسانهای مختلف محقق میشود. در این میان تمرکز اصلی خانم رابرتسون بر فعالان سیاسی و تعارض آنان با سایر افراد است. تعارضی که به تجهیز بیشتر سیاستمداران کمک و کنشگران دیگر را نیز هوشیارتر کرده است. علاوه بر این، مشکلات سازمانهای رسانهای جریان اصلی در اتمسفر جدید سیاست را بررسی کرده و به نقشآفرینی سازمانهای مستقل رسانهای پرداخته است. همچنین نویسنده تمرکزش را بر «رسانههای اجتماعی» گذاشته است و نقشهای مختلفی را که در به چالش کشیدن سیاستمداران و نیز تهییج عمومی بر عهده دارد، بررسی کرده است.
پرهیز نویسنده از شفاف بودن در طول کتاب را میتوان نقطه قوت یا ضعف در نظر گرفت. اگر خواننده هوشمند بتواند ایدهها و منظرهای ارائه شده از سوی نویسنده را فهم کند و با توجه به زمینه مطالعاتی خود، مسأله سیاست در ایران و مصادیق مختلف این عرصه آنها را ارتقا دهد و تعمیق بخشد، قطعا نویسنده در کار خود موفق بوده است. در سوی مقابل، اگر رویکرد خانم رابرتسون به ابهامآفرینی بیشتر منجر شود، میتوان گفت که نویسنده در کار خود ناکام بوده است.
*با توجه به اینکه فناوریهای نو، رسانههای جهان را قادر ساخته تا به صورت فرامرزی و فراملی فعالیت کنند؛ نویسنده چگونه بازنمود «سیاست»، «رسانه» و «قدرت» را در اثر خود به تصویر میکشد؟ و مطالعه او مشخصا بر روی کدام رسانهها متمرکز بوده است؟
نویسنده روی «رسانههای اجتماعی» تمرکز ویژهای داشته است. البته این موضوع به معنای غفلت از تلویزیون، رادیو، سینما، مطبوعات و مجلات نیست. در فصلهای مختلف، نویسنده سراغ برنامههای تولیدی تلویزیون و رادیو رفته است یا در فصل اطلاعات-سرگرمی به سراغ فیلمهای سینمایی رفته است و وقتی به نقش فعالان میپردازد از مطبوعات اروپایی شاهد مثالهای متعددی میآورد. با این وجود به نظرم تمرکز اصلی نویسنده روی رسانههای اجتماعی و نقش منحصر به فرد آنها در جامعه و سیاست است. تا جایی که نویسنده بیشتر نظریات و مفاهیم نظری که مطرح میکند ناظر به عملکرد رسانههای جدید است. خانم رابرتسون به درستی چالشهای به وجود آمده در عصر رسانهای جدید را برجسته میکند تا از این منظر، پیچیدگی و ابهام عرصه «رسانه و سیاست» را بیان کند.
کتاب «رسانه و سیاست در دنیای در حال جهانی شدن» روی تعارضهای میان کنشگران عرصه رسانه و سیاست تأکید و کارویژه رسانهها را در پیدایش، توسعه و حل این تعارضات مطرح میکند. نویسنده به طور ضمنی از تعارضات میان رسانه و سیاست برای رسیدن به راهحلهای تعاملاتی استفاده میکند؛ در واقع در این کتاب، نقش توسعهای رسانه در پیشبرد اهداف کارکردگرایانه از یک سو با تأمل در نظریات و از سوی دیگر مصادیق متعدد (عموما تعارضی) حاصل میشود. با این روش، مخاطب درمییابد رسانه تا چه اندازه قادر است ارزشهای سنتی جوامع را به خطر بیاندازد، نظم اجتماعی را از بین ببرد و قدرت را با چالشهای متعدد روبرو کند. همچنین مخاطب متوجه میشود برای کاستن از تعارضات میان قدرت و رسانه باید چه رویکردی از سوی سیاستمداران انتخاب شود و رسانهها باید چگونه نقش اصلاحی خود را برای توسعه اجتماعی بپذیرند.
*در فصل ششم، نویسنده، بر تأثیر فعالان رسانه بر رویکرد سیاسی تمرکز کرده است. در دنیای امروز، سیاست و رسانه چقدر بهم گره میخورند و اساسا چنین پیوندی باید وجود داشته باشد؟
خانم رابرتسون در بخش اول کتاب، تعریف جامعی از رسانه ارائه میکند. از نظر او رسانه عبارت است از افراد، سازمانها و تکنولوژیهایی که پیام تولید و فرایند ارتباطات را تسهیل میکنند. از این منظر و با توجه به این تعریف، رابطه میان رسانه و سیاست بسیار روشن است. جامعه و دولت به افراد، سازمانها و تکنولوژیها، نقشها و کارکردهای مشخص سیاسی اعطاء میکنند. از این رو، نمیتوان درباره فرد، سازمان یا تکنولوژی صحبت کرد، ولی مؤلفهها و تأثیرات و تأثرات سیاسی را نادیده گرفت. در دنیای امروز که رسانهها را با شبکههای اجتماعی و مشخصههای «سیالیت»، «ارتباطات افقی» و «نقشهای کاربری» (user) میشناسیم، طبیعتا روابط رسانه و سیاست ابعاد جدیدی به خود گرفته است.
در واقع میتوان ادعا کرد که در دنیای امروز، رسانه، سیاست و سیاست، رسانه است. بنابراین نمیتوان این دو را از هم جدا کرد؛ از عصر پیشامدرن که قدرت در اختیار کلیسا بود، فن خطابه و اعلانهای کلیسا با سیاست پیوند داشته است. در عصر مدرن و پیدایش دولت-ملت و گسترش رسانههای تودهای خصوصا تلویزیون نیز پیوند رسانه و سیاست بیش از پیش مطرح میشود. همانطور که گفته شد در دنیای امروز این پیوند به علت رشد رسانههای اجتماعی، ابعاد گستردهتری به خود گرفته است و بسیاری از مرزهای علومانسانی را در نوردیده است. رسانههای اجتماعی، قدرت را میان احاد شهروندان تقسیم کرده و قدرت چندقطبی بوجود آورده است. در این شرایط همه شهروندان در نقش «کاربر» به کنشگری و تولید پیام مشغول هستند و به راحتی میتوانند دولتها، دولتمردان و صاحبان قدرت را با چالش روبرو کنند.
سخن گفتن درباره خوب بودن یا بد بودن پیوند میان رسانه و سیاست اساسا اشتباه است، چراکه این دو بدون حضور دیگری معنا و کارکرد خود را از دست میدهد. از این رو، باید روی «چگونگی» این پیوند بیشترین تمرکز را داشت تا به تاکتیکها و راهبردهایِ زیست سیاسی در فضای رسانهای جدید رهنمون شد.
*روند تأثیر متقابل سیاست و رسانه با حضور رسانههای دیجیتالی چه پتانسیل و چالشی پیش رو دارد؟
تأثیرات رسانههای اجتماعی بر سیاست همچون تأثیرات این رسانهها بر دیگر حوزهها تلفیقی از خدمات و خیانتها است. از این رو، رسانههای اجتماعی میتوانند تأثیرات مثبتی نظیر نظارت پیوسته بر عملکرد قدرتمندان، شفافیت بیشتر سیاسی، فراخواندن گروههای حاشیهای به کنشگری سیاسی، مشارکت بیشتر شهروندان در انتخابات، تنوع نگرشی و اندیشگانی به مقوله سیاست و… داشته باشند. از سوی دیگر میتوانند تأثیرات منفی همچون در اولویت قرار گرفتن سرگرمی، ابتذال سیاسی، تضعیف دولتمردان و سیاستمداران، عرفی شدن عرصه سیاست و… بر جای بگذارند. اندیشمندان مختلفی درباره تاثیرات مثبت و منفی رسانههای اجتماعی بحث کردهاند؛ مثلا کاستلز از شبکههای خشم و امید نام برده است. دیدگاه وی از یک طرف ناظر بر نقش مثبت رسانههای اجتماعی در شبکهسازی و حصول امیدواری برای تغییرات مثبت اجتماعی و اصلاح جامعه و از طرف دیگر بیانگر شکلگیری جنبشهای اجتماعی خشمگین است. از این رو، ظرفیت رسانههای اجتماعی را در عرصه سیاست نمیتوان خنثی درنظر گرفت، همچنین نمیتوان صرفا به ابعاد مثبت یا منفی آن تأکید داشت. قدم نخست برای فهم رابطه رسانه و سیاست اتخاذ نگاهی واقعبینانه است؛ از این منظر صرفا به خدمات آن و یا خیانتهای آن تأکید نمیشود. در مرحله بعد، باید به تقویت فرهنگ مشارکتی، اندیشه کارکردگرایانه و قوه تحلیل منطقی در جامعه و میان آحاد مردم پرداخت.
*به نظر شما، مخاطبان این کتاب چه کسانی میتوانند باشند؟ آیا تنها نخبگان سیاسی و روزنامهنگاران هستند، یا عموم مردم را نیز شامل میشود؟
همانطور که در مقدمه کتاب بیان کردم، مخاطبان اصلی این کتاب نخبگان و دانشجویان علومسیاسی و علومارتباطات هستند. البته این به معنای آن نیست که دیگران نمیتوانند از آن استفاده کنند. به طور کلی، هر کسی با توجه به دغدغهاش در حوزه رسانه و سیاست میتواند از این کتاب بهره ببرد. قاعدتا کتابدوستان، نباید تصور کنند مواجهه با این کتاب به سادگی خواندن رمان و داستان است؛ این کتاب، تخصصی و برای ابهامزدایی از پیچیدگی و ابهام «رابطه متقابل رسانه و سیاست» طراحی شده است.