شفقنا رسانه– این روزها که اخبار زیادی از وضعیت مناطق سیلزده منتشر میشود برخی افراد به نوع اطلاعرسانی رسانهها ایرادات زیادی را وارد میکنند. در این شرایط بازخوانی روایت خبرنگاران و عکاسها در مناطق سیلزده میتواند به این انتقادها و پیشنهادهای اهالی رسانه تا حدی پاسخ دهد که اوضاع رسانهها در آنجا به چه صورت است و با چه نوع موانع و مسائلی برای پوشش دهی مواجه هستند .شفقنا رسانه قصد دارد این روایت را از زبان خبرنگارانی را که در آن مناطق حضور دارند ،بازتاب دهد.
زهرا رفیعی خبرنگار اعزامی روزنامه همشهری به مناطق سیلزده به شفقنا رسانه میگوید: با توجه به اینکه اکثر روزنامهها در ایام عید تعطیل بودند و بخش عمده سیلها هم در ایام عید اتفاق افتاد، روزنامهها از اطلاعرسانی درباره حادثه عقب ماندند. روزنامه همشهری هم در روز ۱۶ فروردین تصمیم گرفت شبانه تیمی را به اهواز بفرستد تا گزارشی از وضعیت خوزستان ارائه دهند. چون سیل از پلدختر عبور کرده و لازم بود پس از سیل روایت شود به همین دلیل فکر میکردیم که خوزستان با چیز جدیدی مواجهه است.
با حضور خبرنگار در منطقه حادثه روایتها عینیت بیشتری پیدا میکند
او ادامه میدهد: من معتقدم اگر خبرنگار در منطقه حادثه حضورداشته باشد کیفیت روایتها خیلی متفاوت میشود و عینیت بیشتری پیدا میکند. شما میتوانید صدای مردم را بشنوید، جزئیاتی را ببینید که شاید مردم محلی –افرادی که از حادثه فیلم میگیرند و در شبکههای مجازی منتشر میکنند- آن جزئیات را نبینند. بهعنوان مثال در روزهای اول که به اهواز رفتیم خبری از سیل نبود و فقط در بخشهایی از شهر فاضلاب به داخل خیابانها آمده بود و مردم هم از این ماجرا ناراحت بودند و اعتراض میکردند که چرا شهرداری کاهلی میکند. یعنی هنوز برای خودشان مشخص نبود که قرار است چه اتفاقی بیفتد.
رفیعی روایت میکند: ما در روز اول به سمت شهر کوت عبدالله ، روستای کوت سید صالح و روستاهای آن مسیر مثل روستای جنگیه و… رفتیم. در آنجا قبرستانی زیر آب رفته بود و مردم نمیتوانستند بر سر مزار عزیزانشان بروند. زنی در گوشهای ایستاده بود و از دور قبرستان را نگاه میکرد. از او پرسیدم چرا از اینجا نمیروی؟ گفت: «دو ماه است که بچه ششماهه من فوت کرده است. من از اینجا نمیروم.» جامعه محلی این روایتها را نمیبیند تا گزارش کند. ولی اگر خبرنگار در محل حادثه حضورداشته باشد جنبه انسانی ماجرا را بیشتر میبیند.
او ادامه میدهد: سعی کردیم در روزهای اول گزارشی از روستاهای اهواز منتشر کنیم و از مقاومت مردم بنویسیم. در روستای حاج مزید شبانهروز کشیک میدادند و سیل بند درست میکردند. سیل بند اول شکسته بود و این مردم در حال مقاوم کردن سیل بند دوم بودند. صحنه باشکوهی از مقاومت مردم درستشده بود. از کودک ، جوان ، پیر، نیروهای مردمی و نیروهای بسیج منطقه در حال کمک بودند. سپاه هم برایشان خاک آورده بود تا اگر سیل بند دوم شکست، بعدی را احداث کنند. وقتی منطقه را ترک کردیم و روستاهای منتهی به شادگان را بازدید کردیم و برگشتیم خبر رسید که سیل بند دوم و سوم هم شکسته و آب وارد جاده و روستا شده است.
رفیعی به نبود جدیت در هشدارها و عدم اطلاعرسانی در عمق بحران برای مردم قبل از حادثه اشاره میکند و میگوید: سیل در خوزستان به دلیل اینکه ماهیت آرامی داشت فقط حجم عظیمی از آب بود مانند آنچه در پلدختر لرستان اتفاق افتاد ،نبود. خیلی از مردم روستاها اصلاً هیچ پیش ذهنیتی نداشتند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. با این حال در تمام این روزها برای مردم اتمامحجت کرده بودند که سیل عظیمی میآید و باید خانههایشان را ترک کنند. مردم فکر میکردند این سیل هم مانند سیل سالهای گذشته است. ولی اینکه حجم سیل چقدر است اصلاً اطلاعرسانی نشده بود و هیچ ذهنیتی نداشتند. یعنی فقط اعلامشده بود که سیل میآید،از شهر و روستا بروید و لوازمتان را هم ببرید. ولی اینکه این مردم کجا بروند، اجباری بالای سرشان باشد یا از طریق بزرگتر روستا اهالی مجاب به تخلیه شوند خبری نبود.
این خبرنگار بابیان به اینکه کمکم به فصل گرما در خوزستان نزدیک میشویم، مردم زمینهای کشاورزیشان زیر آبوخاک رفته و باید منتظر بمانند تا این آبها تبخیر شود و… میگوید: اینها جو ناامیدکنندهای بود که در آنجا میشد دید به عقیده من لازم است تا تیمهای روانشناسی به این منطقه بروند و به مردم امیدواری دهند.
رفیعی به روایت کار خبریاش در پلدختر میپردازد و توضیح میدهد: بعد از خوزستان ما به سمت پلدختر برگشتیم. باوجود اینکه ما چند روز بعد از حادثه سیل وارد پلدختر شدیم ولی واقعاً تصویر آنجا، تصویر آخرالزمانی بود. همهجا پر از گل و شن بود و مردم در حال بیرون آوردن گلها در خانهها بودند و با کامیون به بیرون شهر میبردند. با این وجود نیروهای مردمی زیادی از همه قشرها برای کمک به مردم آمده بودند و سعی میکردند تا گل را از خانهها به کوچهها و از کوچهها به خیابانهای اصلی و بعد با کامیونها به بیرون شهر ببرند. این فضای امیدبخش در جاهایی پررنگتر میشد. بخصوص فردی که مربی هنر بود و تجربه زلزله سرپل ذهاب را هم داشت و ماهها در آنجا کارکرده بود، قصد داشت به ارزیابی محیط بپردازد و برای سرگرم کردن بچهها کمپ بزند تا در نگهداری بچهها به خانوادهها کمک کند. این فرد که خود اصالتاً آذری بود آهنگهای فولکلور ترکی، لری، کردی و … زیادی بلد بود و برای نیروهای مردمی هم میخواند تا نشاط بیشتری به آنها بدهد. اگرچه من فکر میکردم که احتمال دارد مردم عصبانی شوند ولی دیدم که حال روحیشان را عوض میکند و با او همراهی میکنند.
او ادامه میدهد: این تصاویر حس یک مصیبت باشکوه را در ذهن تداعی میکرد. مصیبت بودنش در جای خود ولی اینکه نیروهای مردمی اینگونه به کمک سیلزدگان آمده بودند حس باشکوهی بود. البته نباید فراموش کنیم که فقط جمعکردن گلولای از خانهها و کوچهها نیست بلکه خیلی از مردمی که در آنجا تلاش میکنند تا خانههایشان را به سامانی برسانند ، فقط همان یک دست لباسی که هنگام فرار در تنشان بوده دارند. بزرگترین اعتراضی که مردم در پلدختر داشتند این بود میگفتند «به ما نگفتند قرار است سیلاب تا این اندازه بیاید». به عنوان مثال فردی داروخانه دامپزشکی داشت و میگفت «سه میلیارد تومان جنس من زیر آب رفته درحالیکه من قبل از سیل به فرمانداری رفتم و پرسیدم خبری هست؟ ما باید وسایلمان را برداریم ؟ اوضاع چگونه است؟ که فهمیدم چیز خاصی نیست. کسی هیچ هشداری به ما نداده بود که باید این کار را بکنیم. فقط سه ساعت قبل از سیل در شهر اعلام کردند که قرار است سیل بیاید و ما در این سه ساعت فرصت نکردیم کاری انجام دهیم».
رفیعی با تأکید بر اینکه نباید پلدختر فراموش شود، میگوید: هر چیزی که فکرش را بکنید زیر گل رفته است. من خانمی را دیدم که تحت پوشش کمیته امداد بود و به وسایل آغشته به گل در خانهاش اشاره میکرد و میگفت «من این را با وام کمیته امداد خریدم. الان باید چکار کنم؟» . حتی باید از کارشناسان حوزه معماری پرسید این بناهایی که ساعتهای طولانی در گل بودند و چنین شرایطی را تحمل کردند آیا برای سکونت ایمن هستند؟ چون واقعاً صحنه عجیبی بود. مغازههایی که در خیابان اصلی در زیر گل رفته بودند تا سقف سرشار از گل و ماسه بودند. یکسری از خانههایی هم بودند که سیل آنها را کامل با خود برده بود و زمینشان هم بستر رودخانه شده بود. باید با اینها چه کرد؟
او میگوید: در خبرنگاری بحران باید پایه را بر این گذاشت که اگر اینترنت ، ماشین و یا هر چیز دیگری میخواهیم باید خودمان تأمین کنیم. به عقیده من اینکه خبرنگار بخواهد برای تأمین این نیازهایش به سراغ هلالاحمر برود اشتباه است. با توجه به اینکه همه درگیر کار بودند، پیدا کردن ماشین برای جابجا شدن در شهر سخت بود. ولی اینکه کسی بیاید و نگذارد کار خبریمان را بکنیم، نبود. بلکه همه شهر با شما همراهی میکردند تا به شما روایتهایشان را بگویند. اینکه چه اتفاقی افتاده؟ چه نیازهایی دارند و… .
روزنامهنگاران بحران کمی بر عاطفه خود غلبه کنند
رفیعی به تفاوتهای نحوه اطلاعرسانی در بحران زلزله با سیل اشاره میکند و میگوید: من تجربه زلزله ورزقان را داشتم و متأسفانه در زلزله سرپل ذهاب نبودم. از طرفی هم تا به حال گزارش از سیل نگرفته بودم. برایم این شکل از مصیبت چیز جدیدی بود. به عقیده من به مراتب گزارش گرفتن از سیل کار دشوارتری است چون شما وقتی وارد یک شهر زلزلهزده میشوید حجمی از آوار ، کشته و مردمی که به دنبال عزیزانشان میگردند، میبینید. اگرچه صحنه غمانگیزی است ولی فقط در یک مکان حادثه رخداده است ولی سیل، حجم عظیمی از آب است که آرامآرام در حال ویران کردن روستاها و شهرها است.
او تأکید میکند: روزنامهنگاران بحران باید کمی بر عاطفه خود غلبه کنند و بیشتر بر روی این تمرکز کنند تا آنچه از مصیبت میبینند جهت حل بحران گزارش کنند. بهتر است هدف گزارش نوشتن این باشد که منِ خبرنگار باید چکار کنم تا مردم پای کار بیایند، بیل به دست بگیرند و به این مصیبتزدهها کمک کنند. اینگونه هرچقدر هم سختی بر سر راه باشد قابلعبور است. برایم سیل موجود جدیدی بود و توصیف فضایش هم متفاوت از بحرانهایی مثل زلزله و آتشسوزی بود. وقتی خبرنگار به روایت بازماندگان حادثه میپردازد جنبه انسانی گزارش را بالا میبرد و کمک میکند تا افراد همدلی بیشتری با آنها داشته باشند و به کمکشان بیایند.
خبرنگاران نیازهای مصیبتدیدهها در زمانهای مختلف را شناسایی و به مردم اطلاع دهند
رفیعی با اشاره به اینکه در شرایط بحران بهتر است چه اطلاعاتی به مخاطب داده شود،توضیح می دهد: در وهله اول خبرنگار باید به بیان روایتهای مصیبتزدهها جهت همراه کردن مردم با آنها بپردازد و در مرحله دوم شناسایی نیازهایشان در زمانهای مختلف بحران مهم است. به عنوان مثال مردم در روزهای اول میگفتند نیاز به بیل و ماشینهای مکانیکی دارند و در روزهای بعد میگفتند برایشان لباس بگیرند تا این لباس گلی را که حداقل ۱۰ روز در تنشان است عوض کنند. در مرحله بعدی نیاز به برنج ، روغن و… برای تهیه غذا داشتند و… . طبیعتاً مدتی که از حادثه بگذرد نیازها تغییر میکند. در خوزستان هم مردم به گونی احتیاج دارند. میخواهم بگویم خبرنگار باید در زمانهای مختلف نیازهای مصیبتزدهها را شناسایی و به مردم اطلاعرسانی کند. حتی نیازهای مردم مصیبتزده خوزستان با مردم لرستان هم متفاوت است.