شفقنا رسانه– حدود چند ماهی می شود که بازار دلار دچار نوسانات شدیدی شده است. در این میان بیشترین مرجع مردم برای گرفتن آخرین اخبار، فضای غیر رسمی رسانه ای؛ یعنی شبکه ها اجتماعی چون تلگرام و توییتر و...بوده است تا اینکه قیمت دلار در روز دوشنبه وارد شوک جدیدی شد. اما چه اتفاقی در سطح جامعه افتاده است که ایجاد و کنترل این تب و تاب ارزی را به رسانه ها مخصوصا رسانه های غیر رسمی نسبت می دهند؟ آیا این رسانه چنین ظرفیت و توانایی برای ایجاد نوسانات دارد؟ عملکرد رسانههای داخلی و خارجی در ایجاد و یا کنترل این مسئله چگونه بود؟ اسماعیل قدیمی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی و مترجم کتاب نظریههای جامعهی اطلاعات(فرانک وبستر) در مصاحبه با شفقنا رسانه با تحلیلی بر وضعیت رسانهها و تأثیر ساختار سیاسی بر عملکرد آنها به کارکرد وسایل ارتباط جمعی در این سالها پرداخته است که در ادامه میخوانید.
با توجه به شرایطی که چند وقت اخیر دیدید، به نظر میرسد فضای رسانهای نوسانات ارز میتواند قابلتحلیل باشد. میخواهم در سه جنبه بحث را باز کنم اول نقش شبکههای اجتماعی در خلال افزایش نرخ ارز و تبوتابی که ممکن است ایجاد کرده باشند و دیگری بحث رسانههای خارجی و عملکردشان و ضعفها و قوتهای رسانههای داخلی. برای شروع نقش وسایل ارتباط جمعی را چگونه ارزیابی میکنید؟
این یک واقعیت است که وسایل ارتباط جمعی در هر جامعهای افکار عمومی را شکل میدهند. وسایل ارتباط جمعی شامل ؛ وسایل ارتباط مکتوب، روزنامهها، مجلات، رادیوتلویزیون، رسانههای مدرن ، جدید و مجازی که اینترنت محورشان است. در کشورهای پیشرفته که حکومتها و یا دولتهای ملی حاکم هستند و اینها براساس فرایندهای دموکراسی انتخاب میشوند وسایل ارتباطجمعی هم بهنوعی در اختیار و خدمت این دولتها و هم منتقد آنها هستند. در چنین جامعهای همه فعالیتها از جمله سیاسی، اجتماعی و… اینگونه است که نیازهای جامعه ، سلایق و خواستههای مردم از طریق وسایل ارتباط جمعی شناسایی میشود و از آنطرف دانشگاهها و مراکز علمی ، تحقیقاتی، نهادهای مدنی و… نیازهای جامعه را شناسایی میکنند و در فرایند منطقی این آگاهیها ، اطلاعات و تحلیلهای مبتنی بر نیازها و گرایشهای جامعه در مکانهای قانون گذاری به یک سیاست عمومی تبدیل میشود.
اگر بخواهیم از زبان هابرماس بگوییم، میتوانیم بگوییم در فضای عمومی کشور که توسط رسانه های همگانی و وسایل ارتباط جمعی ساخته میشود، تقاضاها، دیدگاهها و افکار عمومی در مکانهای قانون گذار منعکس و تبدیل به سیاست عمومی میشود و در ادامه این سیاستها توسط دولت اجرا میشود. این یک فرایند منطقی است که در کشورهای پیشرفته صورت میگیرد. در واقع بر اساس نظریه گستره همگانی هابرماس،فضای عمومی محصول عملکرد حرفهای وسایل ارتباط جمعی آزاد و دموکراتیک است.
این بحث متأسفانه در کشور ما دچار مشکلاتی است. یعنی آن فرایندی که سلایق و نیازهای مردم بهصورت منطقی توسط رسانهها شناسایی شود و این رسانهها مانند کشورهای پیشرفته نوعی همگرایی داشته باشند. هم مطالبات مردم را منعکس کنند و هم منتقد دولت باشند. بنابراین افکار عمومی در یک جریان منطقی مبتنی بر اعتماد عمومی، مشارکت عمومی و نقد شکل میگیرد. در آن کشورها اگر دولت تصمیم میگیرد و یا در مجلس قانونی تصویب میشود و یا هر نوع فعالیت اقتصادی که توسط بخش خصوصی صورت میگیرد بهنوعی در فضای رسانهای اعم از مجازی، الکترونیکی و مکتوبش منعکس میشود و دوباره جریان منطقی شکل میگیرد.
وقتی به مسئله ارز نگاه میکنید میبینید که نه در فضای مجازی افکار عمومی نسبت به تصمیمات دولت آگاه است و اعتماد دارد و نه بین حکومت و دولت همراهی ، همگرایی و نقد منطقی وجود دارد. در چنین شرایطی است که مردم به دنبال شایعه برای خرید دلار به صرافیها هجوم میبرند و بر اساس همان شایعه آماده فروش دلارهایشان هستند.
در کشور ما رادیوتلویزیون در اختیار بخش حکومتی جامعه ، مطبوعات کموبیش در اختیار دولت و فضای مجازی هم در اختیار مردم است، مردمی که مانند کشورهای پیشرفته حزب ندارند و افکار عمومی در فضای مجازی در یک نوع آشفتگی و پراکندگی شکل میگیرد. بین این سه نوعی تعارض وجود دارد. وقتی به مسئله ارز نگاه میکنید میبینید که نه در فضای مجازی افکار عمومی نسبت به تصمیمات دولت آگاه است و اعتماد دارد و نه بین حکومت و دولت همراهی ، همگرایی و نقد منطقی وجود دارد. در چنین شرایطی است که مردم به دنبال شایعه برای خرید دلار به صرافیها هجوم میبرند و بر اساس همان شایعه آماده فروش دلارهایشان هستند. بین دولت، حکومت ، مردم و وسایلی که در اختیارشان وجود دارد آن منطق، انتقاد، اعتماد و مشارکت وجود ندارد.
به عقیده من افزایش و کاهش بیمنطق دلار تحت تأثیر فقدان یک نظام ارتباطی و اطلاعرسانی درست در کشور است. در کشورهای غربی احزاب سیاستشان مشخص است ولی در کشور ما داستان جناحبندی است این جناحبندیها همه مخدوشاند و هیچکدام از آنها خط و خطوطشان از هم آشکار نیست. این آشفتگیها باعث سرخوردگی مردم و مسئله ارز شده است. بنابراین وسایل ارتباطجمعی در شکلگیری چنین فرایندهایی نقش اساسی دارند. قطعاً اصلاح این فرایندها بدون اصلاح فرایندهای رسانهای ، اصلاح مدیریت رسانهای ، همدلی و همگرایی ممکن نیست.
اینگونه به نظر میآید که شما معتقد هستید تمام عملکرد اطلاعاتی در رسانههای رسمی ما و شبکههای اجتماعی به دلیل عدم همگرایی بین بخشهای مختلف حکومت، دولت و مردم است. آیا در بخش رسانههای رسمی و جریان اصلی از ظرفیتی که برای اطلاعرسانی وجود داشت، استفاده شد؟ آیا رسانههای رسمی ما در این بلبشوی نوسانات ارزی توانستند به یکسری چراییها در مورد دلایل بالا رفتن و پایین آمدن قیمت ارز و ریشههای آن بپردازند؟
به جرئت میتوانم بگویم که رسانههای ما در کنار دهها ضعفی که دارند یکی دیگر از مشکلاتشان کمبود خبرنگار متخصص در حوزههای تخصصی است. نه سیاست گذاری منطبق با منافع عمومی دارند و نه سیاست گذاری درستی در راستای انجام وظایف یک رسانه بهطورکلی و بهصورت حرفهای دارند.
به عقیده من رسانههای رسمی این نقش را ایفا نکردند و از طرفی این ظرفیت هم وجود ندارد. یکی از دلایل به این برمیگردد که رسانههای جریان اصلی هیچکدام نه دارای راهبرد درست رسانهای و نه دارای سیاستگذاری منطقی در این زمینه هستند و نه متأسفانه به این حوزههای تخصصی اشراف دارند. به جرئت میتوانم بگویم که رسانههای ما در کنار دهها ضعفی که دارند یکی دیگر از مشکلاتشان کمبود خبرنگار متخصص در حوزههای تخصصی است. نه سیاست گذاری منطبق با منافع عمومی دارند و نه سیاست گذاری درستی در راستای انجام وظایف یک رسانه بهطورکلی و بهصورت حرفهای دارند.
چون در فضای مجازی مدیریت یگانهای وجود ندارد، آشفتگی مطلق است. یعنی یک کانال تلگرامی میتواند یک جریان فکری ایجاد کند و درباره مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور تحلیل برود. رسانهها هم بهجای اینکه دلایل این مسئله را دربیاورند، آن را تجزیهوتحلیل کنند، نوعی برنامهریزی انجام دهند تا تأثیر آن را کم و اعتماد عمومی را جلب کنند، کاری نمیکنند و ما شاهد این بلبشو هستیم.
به عقیده من بخش مهمی از این بلبشو ناشی از فقدان توانمندی ، فقدان ظرفیت رسانهای و ضعف مدیریت در هدایت جریان اطلاعات در جامعه است که ما را در این عرصهها به وضعیت اسفباری مثل مسئله ارز، افزایش قیمت خودرو و مایحتاج عمومی و… میرساند.
به عقیده من بخش مهمی از این بلبشو ناشی از فقدان توانمندی ، فقدان ظرفیت رسانهای و ضعف مدیریت در هدایت جریان اطلاعات در جامعه است که ما را در این عرصهها به وضعیت اسفباری مثل مسئله ارز، افزایش قیمت خودرو و مایحتاج عمومی و… میرساند. این باعث میشود نارضایتی مردم بیشتر و انتظاراتشان سرکوب شود و درنهایت ما با یک جامعه آماده انفجار در همه ابعاد روبهرو میشویم که این ممکن است به فروپاشیهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… بینجامد که طبیعتاً هیچ ایرانی خواهان چنین وضعیتی نیست.
فارغ از عدم وجود ظرفیتهای تخصصی در رسانه، میتوان دلیل دیگر ایجاد چنین وضعیتی را اجبار رسانهها به موضعگیری براساس جناحبندیشان بدانیم؟
وسایل ارتباط جمعی ما-به جز فضای مجازی که در اختیار مردم است- بهشدت مورد بیاعتمادی مردم هستند.
یکی از اقتضائات و نیازهای اساسی امروز جامعه ایران استقلال حرفهای وسایل ارتباطجمعی است. چون وسایل ارتباط جمعی ما-به جز فضای مجازی که در اختیار مردم است- بهشدت مورد بیاعتمادی مردم هستند. بخش اعظم جامعه از شبکههای ماهوارهای استفاده میکنند. اگر قبلاً این استفاده در تهران و شهرهای بزرگ بود الان به روستاها هم کشیده شده است.
من اعتقاد دارم این فقدان استقلال حرفهای در وسایل ارتباطجمعی ناشی از عدم نهادینه شدن ارتباطجمعی در ایران است. در کشورهای پیشرفته وسایل ارتباطجمعی نهادینهشدهاند. در قانون اساسی امریکا مادهای وجود دارد مبنی بر اینکه هیچکس حق وضع قانونی که اختیارات مطبوعات و رسانهها را محدود کند، ندارد و هیچ بندی هم آن را محدود نمیکند. شما در این کشورها میبیند که وسایل ارتباطجمعی بهشدت خصوصی هستند و مطبوعات دولتی یا کم هستند و یا وجود ندارند. به همین دلیل است که انتقادها در این کشورها ریشهای، جریان ساز و تاثیرگزار است. ولی در ایران به دلیل فقدان استقلال حرفهای رسانهها ، جناحها و گروههای فشار در ایران در جهتدهی به رسانهها بسیار تاثیرگزار هستند.
اگر تیراژ مجلات و روزنامههای ایران را با کشوری مثل ژاپن-که رسانهها در آنجا نفوذ بیشتری دارند- مقایسه کنید میبینید که ممکن است در این کشور بیش از هفتاد میلیون نسخه روزنامه چاپ شود و مردم بخوانند ولی در ایران تیراژ روزنامههای خیلی بالا ۴۰ هزار و اکثراً برگشتی هستند. وقتی نگاه میکنیم میبینیم در ژاپن آن استقلال حرفهای وجود دارد، نه دولت و نه گروههای فشار هیچکدام قادر نیستند در جریان تولید اطلاعات رسانهها تأثیر بگذارند و خبرنگارها در آنجا متخصص میشوند و اعتبار دارند. به همین دلیل افراد قوی وارد این روزنامهها میشوند و تحلیلهایشان را جامعه میپذیرد و همانطور که اشاره کردم تأثیر زیادی بر شکلگیری فضای عمومی دارد و بعد تبدیل به سیاست عمومی و قانون میشود که همه از آن اطاعت میکنند.
بهواسطه فضای باز شبکههای اجتماعی همین انتقادها را هم نسبت به عملکرد شبکههای خارجی داشتیم. ریشههای آن در حادثه اهواز زیاد شد و بعد از کاهش نرخ ارز در این چند روز بخشی از انتقاد کاربران شبکههای اجتماعی نسبت به عملکرد شبکههای خبری خارجی را میبینیم. به نظر میرسد این شبکهها هم برخلاف سالهای گذشته استحکام و اعتبارشان بین افکار عمومی کمی کاهش پیداکرده است. اما با این حال آیا در شرایطی مثل نوسانات بازار ارز اخبار شبکههای خبری خارجی بر افکار عمومی تأثیر داشته است و به چرایی آن بپردازید؟
متأسفانه به دلیل فقدان یک مرکزیت رسانهای در ایران اعم از رادیو و تلویزیون، مطبوعات و گروههای فعال در فضای مجازی بدون تردید رسانههای غربی در ایجاد جریانها در ایران اثرگذار هستند. تعداد زیادی از مردم تحت تأثیر تحلیلهای آنها تصمیمگیری میکنند. اگر بخواهیم از منظر دیپلماسی رسانهای نگاه کنیم آنها هم براساس نسبت خودشان با ایران یا دشمن هستند یا دوست و یا بیتفاوت. بنابراین اگر بیتفاوت هستند، جریان اطلاعاتشان خنثی است. اگر دشمن هستند جریان اطلاعاتشان سیاه نمایی و اگر دوست هستند جریان اطلاعاتشان تبلیغ و تأیید است. به عقیده من در هر سه وجه چیزی عاید ملت ما نخواهد شد. این رسانهها اصلیترین تحلیلهایشان را که به ما ارائه نمیدهند و یا بخواهند به ما کمک کنند.
با توجه به اینکه در وضعیتی قرار داریم، تعداد کشورهای متخاصم زیاد هستند و ما در حلقههای جدی درگیریهایی داریم مسلماً تعداد بیشتری از رسانههای خارجی بر علیه ملت، حکومت و دولت ما شایعهپراکنی میکنند، تحلیلهای غلط و آدرس غلط میدهند و بهگونهای جنگ تبلیغاتی وجود دارد که این رسانهها بر موج آن سوار شدهاند و بر ایران تأثیرگذاری میکنند.
مسلماً تحلیلگران و خبرنگاران آمریکایی و اروپایی قویتر از خبرنگاران و تحلیلگران ما هستند. دلیلش به این برمیگردد که آنها در فضای باز کار میکنند، در جایگاه بالایی قرار دارند و مورد تشویق قرار میگیرند.
مسلماً تحلیلگران و خبرنگاران آمریکایی و اروپایی قویتر از خبرنگاران و تحلیلگران ما هستند. دلیلش به این برمیگردد که آنها در فضای باز کار میکنند، در جایگاه بالایی قرار دارند و مورد تشویق قرار میگیرند. رسانهها از حمایتهای دولت برخوردارند، یارانه دریافت میکنند، افکار عمومی به آنها اعتماد دارد. بنابراین شمای خبرنگار در چنین شرایطی رشد میکنید و تحلیلهایتان قویتر میشود. ولی با توجه به اینکه با بسیاری از این کشورها در حالت دشمنی هستیم من معتقد نیستم تحلیلگرها و نویسندههایشان تحلیل قوی و به درد بخور به ما ارائه دهند. بیشتر در راستای منافع خودشان عمل میکنند. به همین دلیل من معتقدم جریان اطلاعات برونمرزی برای ما دستاوردی ندارد.
به نسبت گذشته بهواسطه گسترش فضای مجازی ،انتقادهای زیادی را نسبت به رویکرد شبکههای خارجی میبینیم. این ماجرا را کمتر درگذشته شاهد بودیم که چیزی به رسانههای خارجی ضربه بزند .قبلاً تریبونهای رسمی ما مثل صداوسیما بیشتر به خاطر ضعف در ارائه محتوای قوی نسبت به رسانههای خارجی انتقاد داشتند اما مسئله جدیدی که میبینیم همان بدنه افکار عمومی است که انتقادهایی را به سمت آن رسانهها داشتهاند آیا این موضوع در کاهش اعتبار آنها بین افکار عمومی تأثیر داشته است؟
این بستگی دارد که چه کسی این رسانهها را نقد میکند. مسلماً کسانی که پایگاهی بین مردم یا فالوئر های زیادی دارند میتوانند به تضعیف آن رسانهها کمک کند. ما در شرایطی به سر میبریم که فرد یا گروه یک جناح و یا جمعی از متفکران را سراغ ندارم که آنقدر از اعتبار لازم برخوردار باشند. چه بخواهند از رسانههای داخلی نقد کنند -هرچند افکار عمومی این نقد را بیشتر میپذیرد چون امکان این نقد بیشتر است- چه از شبکههای بیگانه .
دلیلش هم این است مردم نباید انتظار داشته باشند که رسانه بیگانه در راستای منافع ما حرکت کند. به همین خاطر من فرد تحلیل گری را سراغ ندارم که بخواهد همراه با حکومت یا علیه رسانههای معاند در بین افکار عمومی نفوذ اجتماعی زیادی داشته باشد.
اخیراً یکی از کانالهای تلگرامی در به وجود آمدن جو روانی و تبوتاب در بازار بر قیمت دلار بسیار تأثیر گذاشته است. شما علت را در چه میدانید؟
کاهش ارزش پول ملی ما برای مردم بسیار اهمیت دارد این میزان اهمیت به نظرم نقش تعیینکنندهای در تأثیرپذیری مردم از این رسانهها داشته است. پس به خاطر اهمیت خود موضوع یعنی افزایش دلار و کاهش ریال، مردم از این رسانهها تأثیر پذیرفتهاند. مثلاً الان هجوم مردم برای فروش ارز نشاندهنده رفتار احساسی مردم است. چون با این سرعت که دو هفته پیش در حال هجوم برای خرید بودند نمیتوان این رفتار را منطقی استنباط کرد.
وقتی فضای مجازی بهصورت بالقوه در دسترس همگان قرار دارد چرا افراد تحلیلگر و افرادی که میتوانند تحلیل دقیق بدهند ولی به خاطر یک سری عوامل تحدیدکننده نمیتوانند در فضای رسمی رسانهای، حضورداشته باشند اما این فضای مجازی را دارند. چرا این افراد از این فضا استفاده نمیکنند؟
معتقدم دانشگاههای ما ظرفیت تربیت کادرهای متخصص را ندارند مثلاً الان دولت یک کادر اقتصاددان دارد ولی وقتی تصمیمهای اینها را رصد کنید متوجه آشفتگی و پراکندگی گویش، نداشتن چارچوب تحلیلی، نداشتن راهبرد، عدمتشخیص شرایط اقتصادی- سیاسی کشور میشوید. پس یکی از مشکلات جدی کشور ما ضعف کارشناسی است. از طرف دیگر رسانههای رسمی ما دست گروهای قدرت هستند که اجازه ورود را به افراد متخصص و کارشناس نمیدهند. همچنین به علت حاکم شدن یک سری مسائل سیاسی در کشور، باعث میشود برخی افراد که دارای تحلیل هستند خیلی علاقهمند به حضور در وسایل ارتباطجمعی چه رسمی یا غیررسمی نباشند. برای همین نمیشود تکبعدی به این قضیه نگاه کرد. چنین مسئلهای دارای چند متغیر است. ممکن است ما تحلیلگرهای خوبی هم در زمینه اقتصادی ،سیاسی و ….داشته باشیم و اظهارنظر هم کنند ولی کو گوش شنوا؟!
سوال من هم این است چرا آن حرف درست شنیده نمیشود ولی یک شایعه بازتاب بیشتری دارد؟
چون سطح آگاهی عمومی در کشور ما پایین است و دلیل این پایین بودن هم ضعف وسایل ارتباطجمعی ما است که نقش بسیار زیادی دارند و ظرفیت این افزایش آگاهیها را ندارند. الان روزنامهها را رصد کنید حتی با اصول اولیه روزنامهنگاری هماهنگ نیستند.
وقتی مطبوعات کشورهای دیگر را میبینید متوجه میشوید همه استاندارها را رعایت میکنند. حرفهایها مینویسند و حرفهایها آن را میخوانند. یک طبقه متوسط و قشر نخبهای در جامعه وجود دارد که مردم به آنها اعتماد میکنند. ما در همین زمینه یک نظریه به نام« دومرحلهای» داریم به این معنا که در کشورهای غربی پیشرفته، مطبوعات نقش خود را بهدرستی ایفا میکنند و همان طبقه متوسط و نخبه هم وجود دارند. برای همین، این جریان اطلاعات بهصورت منطقی در آن جامعه وجود دارد و افکار عمومی تحت تأثیر نخبگان و رسانهها قرار میگیرد و به سطحی از پختگی میرسد.
ولی افکار عمومی در ایران در حوزه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دچار یک آشفتگی غیرقابلتوجیه است. یعنی همه، همه کارهاند و همه هیچکاره و هرکسی را میبینید در نقش یک تحلیلگر ظاهر میشود و این بحران نقش، که در جامعه ما در حال شکلگیری است بسیار خطرناک است. افراد واقعاً بدون صلاحیت، مدام در حال نظر و تحلیل هستند که اکثر صحبتهایشان فاقد مبنا و چارچوب است.
با توجه به توییت آقای آذری جهرمی در مورد نقش شبکههای اجتماعی در کاهش نرخ دلار شما چقدر با این نظر موافق هستید؟
من این را بیشتر اظهارنظر عامیانه میدانم چون شما در یک صورت میتوانید این را بهعنوان گزاره مطرح کنید که تحقیق کرده باشید. در کشور ما اصلاً سازمان تحقیقاتی قابلاعتمادی وجود ندارد یک سازمانی که بتوان به آن تکیه کرد و سابقه و پیشینه داشته باشد. مثلاً در آمریکا سازمانهای تحقیقاتی و سازمانهای پیشبینی برای انتخابات را میبینید که اینها بر اساس عملکردشان مورد اعتماد مردم جامعه هستند و در آنجا کمپینهایی در این راستا شکلگرفته که همگی نشاندهنده پختگی و تجربه است .
به نظرم توییت آقای جهرمی بیشتر یک برداشت احساسی است. چون وقتی میتوان با قاطعیت چنین حرفی بزنند که تحقیق کرده باشند. تا زمانی که سازمانهای تحقیقاتی چه دولتی یا خصوصی بهصورت جدی نداشته باشیم و دانشگاههای ما کار حرفهای نکنند راه بهجایی نخواهیم برد.