بخشی از معنای وجودی رسانه ها کمک به فرایند شفاف سازی است
اگر رسانهای خودش شفاف باشد، آن وقت میتواند به فضای شفافیت کمک کند
ما رسانهای ها هم کم کم به این سمت می رویم که مرجعیت را از خودمان سلب میکنیم
شفقنا رسانه- سمیرا بختیار: پس از افشای فیشهای حقوق نامتعارف ،دولت تصمیم جدی برای شفافیت در بسیاری از بخش ها اداری و حاکمیتی در نظر گرفت .به همین خاطر لایحه شفافیت از طرف مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری تدوین شد و تا به امروز بر سر تصویب آن صحبت هایی عنوان شده است . در مقدمه این لایحه آمده است که «شفافیت» پروژهای است که متعاقب آزادیهای مطبوعات، بیان و اطلاعات و عمدتاً از دهه ۱۹۷۰ به این سو در کشورهای مختلف توسعه یافته، تعریف شده و مفاد آن به مرور زمان، اجرا، تثبیت و تقویت شده است.پس این نشان می دهد چنین پروژه ای نیاز به رسانه های کنشگر و آزاد در جامعه دارد تا بتوانند امر شفافیت را با جدیت دنبال کنند. اگر چه بررسی جزئیات این لایحه بر عهده حقوقدان ها ست اما شناخت سازو کار رسانه برای شفافیت و وضعیت رسانه های حاضر برای افشای فساد و تهیه گزارش هایی در این حوزه و تلاش حاکمیت برای انتشار اطلاعات از سویی و فیلتر و بستن راه های ارتباطی از سوی دیگر ما را بر آن داشت تا به بحث و گفت و گو با حسن نمکدوست تهرانی مدرس روزنامهنگاری و مدیر آموزش و پژوهش همشهری بپردازیم.
چرا همیشه دغدغهی اطلاعات را داریم حال از پنهان کردن تا انتشار آزاد و شفافیت برای آن؛ مثلا در همان سالهای قبل از انقلاب تصویب قانونی به نام «قانون مجازات انتشار و افشای اسناد محرمانه و سری دولتی» را داشتیم تا تصویب « قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات» در حال حاضر هم پیش نویس لایحه شفافیت مطرح شده است..
من قدری با بحث شما اختلاف دارم. همیشه دغدغه اش نبوده و قانون طبقه بندی اسناد محرمانه در همهی کشورها است. این قانون را ما هم داشتیم. اینکه، این قانون چقدر روزآمد هست یا نیست، چالشها و مشکلات آن چه است ،موضوع بحث ما نیست. اما هدف قانون مجازات انتشار و افشای اسناد محرمانه پنهان نگه داشتن اطلاعات از مردم است نه آشکار کردن آن. اتفاقاً به گونهای هم تدوین شده که دست حکومت را برای برداشت موسع از موارد محرمانه بودن باز میگذارد.نقطه مقابل این بحث، حق دسترسی آزاد به اطلاعات است که در جامعهی ما عمر طولانی ندارد. ما سرآغاز بحث مربوط به آزادی اطلاعات و حق دسترسی به اطلاعات را وقتی میبینیم که شورای عالی انفورماتیک، زیرمجموعهی سازمان برنامه و بودجهی آن زمان، در اواخر دههی هفتاد به این موضوع پرداخت. آن شورا با تلاشهای آقای سیامک قاجار که حتما باید از ایشان نام برد و از تلاشهایشان تقدیر کرد دو سند «طرح اولیه پیشنویس قانون آزادی اطلاعات /۱۳۸۰» و «گزارش توحیهی پیشنویس لایحه قانون آزادی اطلاعات / ۱۳۸۰» را ارائه کرد. سپس در دههی ۸۰ و در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، در کمیسیون حقوقی دولت، تیمی از حقوق دان های چیره دست که عمدتا اعضای هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی، همچون آقایان دکتر هاشمی و دکتر باقر انصاری بودند مأموریت یافتند تا پیش نویس لایحه قانون دسترسی آزاد را تهیه کنند. در دانشگاه علامه طباطبایی هم آقای دکتر کاظم معتمدنژاد از همان دهه ۱۳۷۰ بحث حق دسترسی را با جدیت تمام پیگیری میکردند.
اساسا بحث آزادی اطلاعات در جهان هم خیلی وسیع تر از قبل، مطرح و درباره آن گفتگو و بحث میشد. گویی ما در آن سال ها متوجه شدیم که در دنیا چه خبر است برای همین تصمیم گرفتیم، قانون آزادی اطلاعات را مطرح کنیم . پس بحث آزادی اطلاعات در ایران بحث قدیمی، کهن و دارای ریشه و عمق زیاد نیست.
بنابراین بحث آزادی اطلاعات به طور جدی از اواخر دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه ۱۳۸۰ در ایران مطرح شد.برای همین این بحث در جامعه ما عمر طولانی ندارد. البته آن سال ها را اگر مراجعه کنید، میبینید اساسا بحث آزادی اطلاعات در جهان هم خیلی وسیع تر از قبل، مطرح و درباره آن گفتگو و بحث میشد. گویی ما در آن سال ها متوجه شدیم که در دنیا چه خبر است برای همین تصمیم گرفتیم، قانون آزادی اطلاعات را مطرح کنیم . پس بحث آزادی اطلاعات در ایران بحث قدیمی، کهن و دارای ریشه و عمق زیاد نیست.
خب در این سال ها داشتن دغدغه اطلاعات به این منظور بیشتر تعریف شده که اصل را بر محدود کردن، بستن و فیلتر کردن اطلاعات بگذارند تا اینکه اصل بر آزادی و انتشار باشد. موافق هستید؟
این فرمایش شما درست است، اساساً یکی از مهم ترین منابع قدرت ، اطلاعات و دسترسی به آن است، خب طبیعی است که حکومت ها دوست ندارند یکی از منابع اصلی قدرت خودشان را با شهروندان به اشتراک بگذارند. مگر این که ماهیت کاملاً دموکراتیک داشته باشند. در ایران واقعاً دولت همیشه خودش را فرا و ورای جامعه دانسته است. خودش را قدرت مسلط بر جامعه می داند و مردم را چنان که باید در مقام شهروند به رسمیت نشناخته است . این را از لحاظ تاریخی می گویم که همواره اینگونه بوده و در حال حاضر هم پیامدهایش را میبینیم.
وقت شما خودتان را تنها نیرویی عاقلهی جامعه بدانید و مردم را کم دانش، کم اطلاع، ناآگاه و در آستانهی بازی خوردگی فرض کنید، طبعاً برداشتتان این خواهد که اطلاعات را حفظ بکنید و سعی کنید تا از این رابطهی نابرابر به نفع خودتان بهره بگیرید.
وقتی شما خودتان را تنها نیروی عاقلهی جامعه بدانید و مردم را کم دانش، کم اطلاع، ناآگاه و در آستانهی بازی خوردگی فرض کنید، طبعاً برداشتتان این خواهد که اطلاعات را حفظ بکنید و سعی کنید تا از این رابطهی نابرابر به نفع خودتان بهره بگیرید. در حالیکه اولین شرط اینکه مردم از حالت «توده»، «انبوه» ، «عامه» و «عوام» در بیایند و به شهروند تبدیل بشوند، آگاهی است. سنگبنای آگاهی هم دسترسی به اطلاعات است. در حقیقت، حکومت های ایران در طول تاریخ همواره رفتاری که با مردم داشتند، رفتار رعیت گونه بوده نه شهروند مدار . بنابراین احساس شان این بوده که رعیت مطلع یعنی شهروند پررو، شهروند مشارکتجو و شهروند مطالبه گر . پس این ضربالمثل را آویزه گوش خود کردهاند که سری که درد نمی کند برای چه دستمال ببندیم.
با توجه به این ویژگی هایی که برای جامعه و حاکمیت گفتید آیا نوشتن این همه قانون الزام دارد ؟
جهان را که نمی شود متوقف کرد.به هر حال هم حکومت ها و هم جامعه ها و مردم به مرور تغییر میکنند. مردم امروز ایران شبیه مردم صد سال پیش نیستند، مناسبات اجتماعی، شبیه صد سال پیش نیست و حکومت ها الزاماً شبیه صد سال پیش نیستند. فرایند دموکراسی یک فرایند کند است و در آن همه با هم اندک اندک جلو میروند. ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که مثلاً دولت ما یک شبه یک دولت دموکراتیک یا مردم ما یک شبه شهروندان آگاهی شوند. این چرخ به مرور و آهسته میچرخد و جلو میرود. البته در بعضی جوامع بنا به دلایلی راحت تر و روغن کاری شده میچرخد در بعضی جوامع هم کندتر و با مصائب بیشتری. ما باید یاد بگیریم که دموکراسی ذره ذره جلو میرود و همه هم در این فرایند با هم جلو میرویم، من بارها این را عرض کردم که شما نمی توانید جامعهای را پیدا کنید که حکومتش غیردموکراتیک باشد، ولی باورها، رفتار و سبک زندگی مردم جامعه مبتنی بر اصول دموکراتیک باشد و بالعکس نمی توانید حکومتی را پیدا کنید که دموکراتیک باشد، ولی مردم، رفتار و منشی استبدادی داشته باشند. البته در مواقع خیلی کوتاه شاید بشود این تعارض یا تناقص را دید ، یعنی حکومتی مستبد و مردمی که بهنوعی خواهان آزادی باشند، اما به صورت تاریخی و بلندمدت معمولاً این چرخ ها با هم حرکت میکنند و جلو میروند. مناسبات دموکراتیک، حکومت دموکراتیک، مردم دموکراسی خواه ،ذره ذره با هم جلو میروند. این که ما این همه قانون داریم ، این بخشی از همان چانه زنی تاریخی برای پیشرفت و حرکت این چرخ است.
می توان گفت یک جور اقتضای زمانه است…..
بله هم اقتضای زمانه، و هم اقتضای روشنگری بیشتر. بالاخره حکومت ها هم درس میگیرند و آنها هم توسعه پیدا میکنند، مردم هم همینطور .مناسبات اجتماعی هم تغییر میکند. و به نظرم تحول یعنی همین.
سراغ خود پیش نویس لایحهی شفافیت برویم فکر میکنید چقدر می توان به تصویب و اجرا شدن چنین لایحهای امیدوار بود؟
به نظرم این لایحه آمده تا چند قانون و لایحهی دیگر را جمع بزند. مثلاً بخشی از آن، مشخصاً قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات است. حال ما هرچقدر در زمینهی آزادی اطلاعات، شفافیت، دسترسی و مفاهیمی از این …قانون داشته باشیم برخلاف این دیدگاهی که ما با زیادی قانون مواجه هستیم، به نظرم خوب است. به این شرط که این قوانین فرایندهای شفافیت را تدقیق کنند و به شفافیت وسعت و عمق ببخشند. مطرح کردن این قانون و بردن آن به مجلس، چانه زنی راجع به آن و بالا پایین کردن موادش، همهی اینها می تواند بخشی از فرایند و حرکت پیچیدهای باشد که نشان می دهد ما به سمت یک جامعهی گشوده در حال حرکت هستیم. بنابراین من طرح هر قانون و لایحه و طرحی در این زمینه را مثبت میبینم. طبعا ذهنیتی درباره اینکه درباره این لایحه چه اتفاقی خواهد افتاد ندارم، اما حتما طرح چنین بحثها و چنین ایده هایی را مثبت ارزیابی می کنم ، به این شرط که متخصصان و صاحبنظران وقت بگذارند و درباره آنها گفتگو کنیم. این، حتما به نفع مملکت است.
فکر میکنید رسانه ها چقدر می توانند به اجرا شدن بیشتر این لایحه کمک کنند و به نوعی به شفافیت وسعت و عمق ببخشند؟
وقتی تاریخ شفافیت، آزادی اطلاعات و… را نگاه میکنید اساساً رسانه ها نقش بسیار مهم و بیبدیل است. من فقط یک نمونه تجربهی تاریخی را عرض میکنم. میدانید اولین قانون دسترسی آزاد به اطلاعات در جهان مربوط به سوئدیهاست. اما قانون آنها در واقع فصلی از قانون مطبوعات آنهاست. یعنی ۲۵۰ سال پیش سوئدی ها که بنیان گذار حق دسترسی به اطلاعات هستند وقتی خواستند قانونی در این باره تدوین کنند به عنوان بخشی از قانون مطبوعاتشان آن را تدوین کردند. این نشان میدهد که از همان موقع دیدگاه شان این بود که مخاطب، مصرف کننده، مدافع و ارتقا دهندهی اصلی این قانون، مطبوعات و روزنامهنگاران هستند. اساساً اگر برای همهی آحاد جامعه شفافیت و اطلاعات یک حق و موهبت است برای ما یک شرط لازم کار هم است. اگر مطبوعات در فضای غیرشفاف بخواهند فعالیت بکنند تبعاً نمی توانند کارکردی که از آنها انتظار میرود در جامعه داشته باشند. اصلاً بخشی از معنای وجودی رسانه ها کمک به فرایند شفاف سازی است؛ در واقع، رسانه ها هم مدافعان اصلی و هم بهره برداران اصلی شفافیت هستند. از این منظر، اصلاً نمی توانید تصور کنید که چیزی به اسم قانون شفافیت میتواند در یک جامعهای مطرح بشود، قابل قبول باشد و توسعه پیدا کند که رسانه ها درگیر آن فرایند نباشند.
این روزها موضوع شفافیت از طرف رسانه ها بسیار مطرح می شود ولی وقتی با خود اهالی رسانه صحبت می شود به موانع و دست اندازهای زیادی برای تحقق و یا نوشتن گزارش در این زمینه اشاره می کنند به نظر شما چه سازو کاری برای رسانه ها وجود دارد تا در مرحله اجرا بتوانند در این زمینه بیشتر کار کنند؟
حرفی که رسانه ها میزنند، درست است اما نگران کننده نیست. شفافیت و دسترسی آزاد به اطلاعات، حقوق بنیادین در جامعه هستند. وقتی که این حقوق در جامعه مطرح میشوند و توسعه پیدا میکنند روی همهی مناسبات فردی و اجتماعی جامعه و نهادها وسازمان ها تاثیر میگذارند. بنابراین قانون شفافیت یک قانون کماهیمت نیست که مثلاً بگوییم با چالش اندکی مواجه خواهد شد، بلکه قانونی است که همهی کنش گران جامعه را تحت تاثیر قرار خواهد داد. بنابراین انواع چالش ها را در سطوح مختلف و در نزد بخشهای مختلف جامعه پدید میآورد. این که ما انتظار داشته باشیم یک چنین قانونی با این گسترهی تاثیرگذاری بدون واکنش، بدون چالش، بدون مسئله، بدون ابهام و بدون مانع یک باره اعمال بشود این نشان میدهد که ما خیلی نسبت به ابعاد قانونی مسلط نیستیم. اولین کاری که رسانه ها و روزنامه نگاران باید انجام دهند، این است که قبل از هرچیزی خودشان به مباحث مربوط به شفافیت مسلط باشند.
اگر از من بپرسید در این مرحله مهم ترین مانع برای شفافیت و آزادی اطلاعات در ایران چه هست؟میگویم عدم اطلاع کافی روزنامه نگاران ما از ابعاد مسئله ، چارچوبهای قانونی، چالش هایی که دارد و پیشرفت هایی که بایستی داشته باشد.
به نظرم یکی از مهم ترین موانعی که میتواند حرکت به سمت یک جامعهی شفاف و حق دسترسی را با مسئله مواجه کند ، کمآگاهی ارتباطیها یا رسانهای ها نسبت به خود این مفهوم و ابعاد و عرصه ها و پیچیدگی ها و چالش هایش است. مثلاً درباره قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات که الان مصوبهی آن را هم داریم، در جلساتی شرکت کردم که همکاران روزنامه نگار هم بودند ولی متاسفانه دیدم عموماً اطلاع دقیقی از قانون ندارند. به جوانب آن و بحثهای پیرامونش مسلط نیستند. در حالی که اگر ما بگوییم که رسانه ها مدافعان اصلی شفافیت در جامعه هستند معنایش این است که دست اندرکاران رسانه ها و بخصوص ما روزنامه نگارها قبل از همه و بیش از همه ما باید به مباحث شفافیت مسلط باشیم.
اگر به مباحث شفافیت مسلط باشیم آن وقت میتوانیم کمک کنیم که چالشهای آن هم تا حد امکان کمتر بشود و بحث ها توسعه پیدا بکند. بنابراین اگر از من بپرسید در این مرحله مهم ترین مانع برای شفافیت و آزادی اطلاعات در ایران چه هست؟میگویم عدم اطلاع کافی روزنامه نگاران ما از ابعاد مسئله ، چارچوبهای قانونی، چالش هایی که دارد و پیشرفت هایی که بایستی داشته باشد. این یک جنبهی خیلی مهمی است. جنبههای دیگری هم دارد. وقتی کسانی از فضای غیرشفاف سود میبرند، کسانی که رانت اطلاعاتی دارند و از عمومی شدن حق دسترسی زیان میبینند آنها دربرابر متحول شدن این فضا ساکت نمی ایستند. آنها هم همهی تلاشهای خود را برای این که در این مسیر مانع ایجاد کنند و کار را به بیراهه ببرند، انجام میدهند. این فقط مخصوص جامعه ما نیست، در همه جای دنیا است. در هیچ کجای دنیا مسیر رسیدن به شفافیت یک مسیر هموار نیست و به قول قدیمی ها شاهراه سلطنتی نیست که شما راحت بروید. پیچیدگیهای این مسیر خیلی زیاد است و کل این فرانید هم همه تحت تاثیر رفتار و کمک رسانههاست.
بحثی که الان مطرح است شفاف بودن خود رسانه ها است چرا که این موضوع می تواند به تسریع شفافیت در جامعه بیانجامد .موافق این بحث هستید؟
بله وقتی ما راجع به شفافیت و آزادی اطلاعات صحبت میکنیم ، همه را شامل میشود، از جمله خود رسانهها . اگر رسانه هایی باشند که خودشان از مواهب عدم شفافیت بهره بگیرند یا خودشان از رانتهای اطلاعاتی بهره میگیرند، موافق شفافیت و آزادی اطلاعات نخواهند بود. رسانهای هم که دسترسی غیرشفاف به اطلاعات دارد یا در مناسبات غیرشفاف زیست میکند تبعاً شفافیت را دوست ندارد و تبعاً مخّل رسیدن به فضای شفاف است. در حالی که اگر رسانهای خودش شفاف باشد، آن وقت میتواند به فضای شفافیت کمک کند.
برخی مواقع این صحبت ها عنوان می شود که بسیاری از گزارش های تحقیقی در حوزه شفافیت به این خاطر به نتیجه می رسد که چون خبرنگار و یا رسانه با فلان حوزه زد و بند و یا رابطه ای داشته که رسانه های دیگر از آن محروم هستند .به نظر شما می توان از این رابطه ها برای نوشتن گزارش های تحقیقی بهره برد؟
خیر. اساساً روزنامه نگارها علاوه بر مسئولیتهای حرفهای، مسئولیت اجتماعی و مسئولیت اخلاقی هم دارند. در حقیقت برای حرفهی روزنامه نگاریای سه پایه قائل هستیم یکی رکن تواناییها و رفتارهای تکنیکال و حرفهای، و دیگری رفتارهای مبتنی بر باورهای اجتماعی و تعهدهای اخلاقی.اگر بخواهید از طریق زد و بند با اصحاب قدرت، بخش دیگری از قدرت را افشا کنید این در مسیر تعهد اجتماعی و رفتار اخلاقی یک خللی ایجاد میکند. متاسفانه جامعهی ما از این پیچیدگی ها زیاد دارد البته همه جای دنیا این موضوع هست و نمی توان گفت که تنها مخصوص جامعه ما است، مثلا در امریکا و فرانسه هم اصحاب قدرت علیه جناحهای مخالفانشان، ممکن است اطلاعاتی را در اختیار گروهی قرار دهند که مثلاً آن جناح زده بشود…
اینکه ما در انتشار آن اطلاعاتی که بدست میآوریم باید چگونه رفتار کنیم، این است که همانقدر که به لحاظ تکنیکال و فنی اعتقاد پیدا میکنیم که کارمان درست است، باید به لحاظ اجتماعی و اخلاقی هم به این یقین برسیم که کاری که میکنیم درست است. به همین خاطر معمولاً در حرفهی ما، تصمیم به انتشار این گزارش ها، یا حتی فرایند تهیهی گزارشهای تحقیقی را خبرنگار به تنهایی به عهده نمی گیرد . بلکه یک تیم زیر نظر سردبیری، تصمیم به این کار میگیرد و مرحله به مرحله هم راجع به این که چگونه باید کار را پیش برد، اطلاعات را جمعآوری و گزارش را منتشر کرد ، گفتگو میکنند. همین باعث میشود که وقتی آن مطلب منتشر می شود ،ماحصل کار یک روزنامه نگار تلقی نشود، بلکه به مثابه ماحصل کار تحریریه تلقی بشود. مثلا همین فیلم the postموضوع اش همین است .می بینید که چقدر بحث بین روزنامه نگار، سردبیر، مدیر واشنگتن پست هست که آیا آن گزارش افشاگرانه را منتشر کنیم، نکنیم، کی منتشر کنیم، دادگاه برویم، دادگاه نرویم. این بحث ها واقعی است. میخواهم بگویم تصمیم درباره گزارشهای تحقیقی یک تصمیم بزرگ است و تصمیمی است که حتما سردبیری باید در آن مشارکت کند. سردبیری علاوه بر این که به مقتضیات تکنیکی و فنی تهیهی گزارش توجه میکند حتما باید به مقتضیات اجتماعی و اخلاقی کار هم توجه کند. اینکه بدون در نظر گرفتن این زمینه ها و مقدمات آن، یک موردی پیدا کنیم ، یا کسی به ما سندی داد ما هم سریع و بدون بررسی جوانب امر ،آن را چاپ بکنیم و بگوییم این سند هست، این شیوهی درستی نیست.
فکر می کنم گزارشگری اسناد پاناما هم یک تیم تشکیل شد و با همفکری هم به انتشار آن گزارش دست زدند…..
بله . بایستی تیم حقوقی باشد. آدم هایی باید باشند که جوانب مختلف مسئله را بررسی کنند. مثلاً این ممکن است برای یک جناحی مثبت باشد برای یک جناحی منفی باشد. موضوع من جناجی نیست، منظورم بیشتر ابعاد اجتماعی آن است. خیلی اوقات گزارشهای اجتماعی میتواند روی سرنوشت انسان ها تاثیرات عمیقی بگذارد. همهی اینها را بایستی یک به یک بررسی کرد. به تازگی در جامعه ما رایج شده که فردی سندی یا مدرکی پیدا می کند، اصلاً در روزنامه آن را چاپ نمی کند، سریع در توییتر یا فیس بوک و یا در اینستا گرام خود تصمیم می گیرد درباره آن مطلب بنویسد. بدون این که به تمامی جوانب قصه عمیقاً توجه کند. خیلی وقت ها هست که در ظاهر راست، ما دروغ میگوییم. خیلی وقت ها ،در ظاهر شفافیت، رفتار غیرشفاف میکنیم. یا در پس این که مدعی هستیم اطلاعاتی را آزاد میکنیم اطلاعات مهم تری را پنهان میکنیم. همهی اینها بایستی در سطح مدیریت تحریریه بحث بشود که اثرات سو به حداقل برسد.
اگر مسئولیت اجتماعی روزنامه نگاران را بخواهید در یک جمله خلاصه بکنید این هست که آیا کاری که من میخواهم بکنم به نفع مردم هست یا نیست. اگر همهی بحثهای اخلاق روزنامه نگاری، مسئولیت اجتماعی روزنامه نگار، مسئولیتهای حرفهای روزنامه نگار، را بخواهید در یک جمله خلاصه بکنید، آن جمله تلاش برای یافتن پاسخ این سوال است. نه این که تا چیزی به دستمان رسید، اولین جایی که دستمان آمد منتشر بکنیم. جوانب آن را واقعاً بسنجیم.
یعنی به اسم شفافیت ما هر گزارش و سندی را منتشر نکنیم؟
در جا و فیالفور منتشر نکنیم. مطالعه کنیم. دقت کنیم. جوانب آن را بررسی کنیم. بین خودمان به یک یقین وجدانی برسیم که آیا انجام این کار به نفع ملت و مردم است؟ اگر مسئولیت اجتماعی روزنامه نگاران را بخواهید در یک جمله خلاصه بکنید این هست که آیا کاری که من میخواهم بکنم به نفع مردم هست یا نیست. اگر همهی بحثهای اخلاق روزنامه نگاری، مسئولیت اجتماعی روزنامه نگار، مسئولیتهای حرفهای روزنامه نگار، را بخواهید در یک جمله خلاصه بکنید، آن جمله تلاش برای یافتن پاسخ این سوال است. نه این که تا چیزی به دستمان رسید، اولین جایی که دستمان آمد منتشر بکنیم. جوانب آن را واقعاً بسنجیم.
یک سری انجمنهای مردم نهاد هستند که آنها هم در حوزه شفافیت کار می کنند و اسنادی را به دست می آورند که در نوع خودش خوب است به نظر شما این حساسیت و ملاحظه گری که برای رسانه ها گفتید، باید برای این انجمن ها هم اهمیت داشته باشد یا فقط مخصوص رسانه ها است؟
گوشزد کردن به این نهاد ها هم وظیفه ما رسانه ها و روزنامه نگاران است.به نظرم، هر چند وقت یکبار باید همه رسانه ها ، یک بار مرور کنند که کی هستند و چه هستند، و حتی سازمان ، صنف ما باید از خودش این سوال را بپرسد. ما در مسیر این طوفانی که تحت عنوان فضای مجازی به پا شده است و رقبایی که پیدا کردهایم و به خاطر فراوانی رویدادهایی که ما را احاطه کرده، خیلی وقت ها این پرسیدن ها را از خودمان فراموش میکنیم و ممکن است اسیر جو بشویم، یعنی جو زده بشویم. به هر حال ما کسانی هستیم که حرفه مان، ابعاد اجتماعی مفصلی دارد و ما هستیم که بایستی به این وضعیت سامان بدهیم. اگر نهادهای مدنی هم کاری انجام میدهند ما نمی توانیم به آنها دستور بدهیم که انجام ندهید. ما در مقامی نیستیم که بتوانیم دستور بدهیم. میتوانیم توصیه بکنیم اما نمی توانیم مانع شان بشویم. وظیفهی ما این هست که همه را دعوت کنیم به این که در انتشار اطلاعات، در شفاف سازی ها جانب کلید واژه هایی را که ما به آنها معتقد هستیم را تا حد امکان بگیرند. کلیدواژه هایی که ما به آن معتقد هستیم ، عبارت است از انصاف، بی طرفی ، توازن و دقت. ما باید تلاش خودمان را بکنیم. در مقام توصیه بایست به هرکسی که میرسیم بگوییم که دقیق باشند. چون بعضی وقت ها شفافیتهای غیردقیق، انتشارهای غیردقیق یا غیرمنصفانه یا نامتوازن یا سوگیرانه، اثراتش خیلی مخرب تر از اصل ماجرا هست. این را ما موظف هستیم که گوشزد کنیم.
وظیفهی ما این هست که همه را دعوت کنیم به این که در انتشار اطلاعات، در شفاف سازی ها جانب کلید واژه هایی را که ما به آنها معتقد هستیم را تا حد امکان بگیرند. کلیدواژه هایی که ما به آن معتقد هستیم ، عبارت است از انصاف، بی طرفی ، توازن و دقت. ما باید تلاش خودمان را بکنیم. در مقام توصیه بایست به هرکسی که میرسیم بگوییم که دقیق باشند.
در واقع به خاطر همان تاثیراتی که می تواند بر مناسبات اجتماعی بگذارد…..
بله. اصلاً به ما روزنامه نگاران میگویند «واچ داگ»، این فقط به این معنا نیست که بایستیم و تنها وقتی که حکومت کار اشتباهی کرد توجه بدهیم. بلکه اگر نهادهای مدنی هم اشتباه کردند، مردم هم اشتباه کردند، خودمان هم اشتباه کردیم، بگوییم. فرقی نمی کند. وظیفهی ما به عنوان روزنامه نگار این است که در مورد هر کج رفتاری که در جامعه است، صحبت کنیم. حال چون حکومت بیشتر اشتباه میکند ما بیشتر راجع به حکومت صحبت میکنیم. اما این به این معنی نیست که مردم اشتباه نمی کنند. مردم هم اشتباه میکنند. خیلی اوقات مردم در مقام شهروند و یا ما در مقام روزنامه نگار مرتکب اشتباه میشویم. حالا وظیفهی روزنامه نگاران این هست که راجع به اینها صحبت کنند، توضیح بدهند، خیلی وقت ها ما بایستی رفتارهای اشتباه را افشا بکنیم. نمی شود انتظار داشت که فقط حکومت در جامعه اصلاح بشود وهمه چیز خوب بشود. همه با هم بایستی کمک بکنیم که حکومت اصلاح بشود.
مثلاً همین کمپینی که مردم درباره شغل فرزندان مسئولان راه انداخته اند هر چند در اصل می خواست به شفافیت کمک کند ولی با حرف ها و پاسخ هایی که داده شد بیشتر باعث بی اعتمادی بین مردم و مسئولین شد در حالیکه اگر این کار طبق همان چارچوب هایی که شما فرمودید از طریق رسانه ای ها یا یک نهاد مدنی انجام می گرفت به نتایج بهتری می انجامید؟
ما الان با چالشهای خیلی مفصلی مواجه هستیم. یکی از این چالش ها این است که هم مسئولین و هم ما رسانهای ها، خودمان از رسانه ها مرجعیت زدایی میکنیم، حکومت که ۴۰ سال پیوسته این کار را انجام داده، حکومتهای قبل هم این کار را به شیوه های مختلف انجام می داد. از سانسور و توقیف و دستگیری گرفته تا این که جواب رسانه ها را ندهند یا رسانه ها را در جریان امور قرار ندهند. از آن طرف اولین کسی که در توییتر در مورد مسئله ای مینویسد ، چهار نفر هم در مورد آن مینویسند. آن وقت، آن مقام مسئولی که کوه بوده و در مقابل رسانه ها خم به ابرو نمی آورد، موش میشود و شروع به توضیح دادن میکند. این شیوهای است که مسئولان ما دارند و بسیار شیوهی بزدلانهای است.
فکر میکنند اگر خودشان را از رسانه ها پنهان کنند شجاع هستند و در مقابل اولین اعتراضاتی که توسط مردم در شبکههای اجتماعی توییتر و … شکل می گیرد، تبدیل به موش در پوست شیر می شوند.اما در مقابل با روزنامه نگارها از موضع بالا و بسیار با تبختر رفتار میکنند. همین ها به محض اینکه با چند مطلب در فیس بوک و توییتر و اینستاگرام مواجه می شوند، تبدیل به موش می شوند و همه توضیح دهنده می شوند. معنای اصلی این صحبت ها این است که که شما خودتان در حال مرجعیت زدایی از رسانه هایی هستید که می بایست مطالبه گرهای اصلی و سوال کنندههای اصلی باشند. چون در توییتر که بی نهایت آدم وجود دارد، اگر مدیران بخواهند به توییتر جواب بدهند از صبح تا شب بایستی کارشان را زمین بگذارند و بروند به آنها جواب بدهند. از طرف دیگر ، خود ما رسانهای ها هم کم کم به این سمت می رویم که مرجعیت را از خودمان سلب میکنیم. به این دلیل که دقیق نیستیم، عمیق نیستیم، سراغ موضوعات اصلی نمی رویم، ناامید هستیم، میگوییم که نمی شود کاریش کرد، این ها به ما جواب نمی دهند و …، خودمان بیخیال و از پیگیری امور خسته میشویم، و دست برمی داریم.
الان روزنامه نگاران ما عمدتاً بدون نقشه هستند. صبح که میآیند نقشهای برای کار هفتگی و ماهانه و سالانه ندارند. فقط نگاه می کنیم ببینیم چه بر سر زبان ها افتاده آنها را پیگیری میکنیم و خیلی وقت ها خودمان ذوق زده میشویم.
برنامهی روشنی برای پیگیری مسائل نداریم، سوژههای اصلی را گاه رها میکنیم تحت عنوان این که ببینیم مردم چی دوست دارند بدانند. سلبریتی ها چه دوست دارند بگویند. به نوعی اسیر سلبریتی ها شده ایم که نقش خودمان را گم کردهایم. متأسفانه اصلاً نقشهی راهی نداریم که گمش کنیم، الان روزنامه نگاران ما عمدتاً بدون نقشه هستند. صبح که میآیند نقشهای برای کار هفتگی و ماهانه و سالانه ندارند. فقط نگاه می کنیم ببینیم چه بر سر زبان ها افتاده آنها را پیگیری میکنیم و خیلی وقت ها خودمان ذوق زده میشویم، چیزی را که به دست میآوریم سریع در صفحات مجازی مان، منتشر میکنیم. فرایند مرجع زدایی از رسانه ها و روزنامه نگاری یک اقدام مشترک در همهی سطوح جامع است که ، از مسئول، روزنامه نگار و مردم شاهد آن هستیم و گویا در یک تفاهم نانوشته آن را انجام میدهیم .در حالیکه پیامدها و عواقبش خیلی خیلی برای جامعه جدی خواهد بود. در جامعهای که از رسانههای جریان اصلی، مرجعیت زدایی به هر ترتیبی بشود، آن جامعه در بزنگاه ها با معضلات بسیار جدیای مواجه میشود. آن وقت خواهید دید که در بحران ها به جای این که نقشه ها و مسیرهای روشن رسانهای پیش برندهی بحث ها باشد، پچ پچ ، شایعه و دروغ آمیخته با راست میآید و مسیر تحولات را تعیین میکند. ما الان در چنین سپهری هستیم.
در حال حاضر طرح علنی شدن رآی نمایندگان مجلس شورای اسلامی مطرح شده است فکر می کنید این طرح می تواند به معنای مبارزه با فساد . پیشبرد دموکراسی باشد؟
این بحث پیچیدگی هایی دارد. ببینید وقتی شما میخواهید یک رای را علنی بکنید ، بایستی همهی جوانب دیده شود. همهی جوانب به این معنا که آیا فقط بایستی در لحظهی رای گیری ، رای علنی بشود؟ یا مسائلی که قبل تر هم در جریان بود می تواند علنی شود؟ بنابراین معنایش این هست که آیا ما انتظار داریم جلساتی هم که نماینده ها قبل از جلسهی علنی در کمیسیون ها دارند، علنی بشود یا نه؟ مذاکرات پشت پرده هم علنی بشود یا نه ؟ همهی اطلاعات در اختیار قرار بگیرد یا نه که منجر بشود به آن رایی که داده میشود. یعنی میخواهم بگویم یا بایستی کل فرایند علنی باشد، نه اینکه فقط و فقط در لحظهی رای گیری، آراء مشخص باشد و اینکه چه کسی به چه چیزی رای داده است. اگر هم بخواهیم بحث ها را علنی کنیم آن وقت باز باید ببینیم، علنی کردن بحث ها چه چالش هایی دارد و چگونه و چقدر میتواند به شفافیت کمک میکند یا نه. برخی افراد به این سوال، جواب کاملا مثبت میدهند و بعضی ها میگویند نه، ممکن است به فرایند دموکراتیک شدن و بهبود اوضاع کمک نکند.
از دیگر بحث ها در این خصوص این است که نمایندهای که ما برای ۴ سال انتخاب میکنیم را دیگر نمیتوانیم در میانه راه خلع کنیم. امروز که انتخابش کردیم، ۴ سال به جای ما رای خواهد داد. حالا ما میگوییم که رایت را علنی بده، آیا او فقط و فقط در آن لحظاتی که رای میدهد به تعهداتی که به ما داده نگاه میکند یا ناچار است به مقتضیات دیگری هم که توجه کند؟ آیا ما در جریان همهی تعهدات و مقتضیات او هستیم یا نیستیم؟ چون او قبل از این فرایند ممکن است چانه زنی ها و تفاهم هایی کرده باشند. یک چیزی داده باشد یک چیزی ستانده باشد. اما در لحظهی غائی یعنی زمان رأیگیری که نمیتواند تمام فرایند را توضیح بدهد و چه بسا به صلاح هم نداند که توضیح دهد و به دقت بگوید که بر اساس چه دلایل و مقتضیاتی دارد به او رای میدهد. استدلال دیگر مخالفان این است که برخی وقت ها، وقتی رای نماینده ها بخواهد علنی بشود، نماینده ممکن است نگران شود که تک بیفتد و انگشت نما شود؟ آیا این رایی که میدهند ممکن است سوای تعهدی که به موکلینشان دارند برایشان پیامدهای دیگری هم دارد یا ندارد؟ بنابراین همه اینها روی رای او وقتی می خواهد علنی شود ،اثر می گذارد. در واقع، رأی علنی ممکن است نماینده را محافظه کار تر کند. و الزاماً چنین نیست که رای علنی نماینده را شجاع تر کند. کما این که ممکن است نماینده را شجاع تر جلوه دهد در حالی که اعتقاد واقعی نماینده و شخصیتش چنان شجاعانه نباشد. به همین خاطر این بحث ها وجود دارد که آیا علنی کردن رای بیشتر به این دامن میزند که من همرنگ جماعت بشوم ، منافع شخصی خودم را ببینم، پیامدهای مسئله را ورای رایی که به من دادند ببینم، یا روی قولی که به موکلینم دادم،مصرتر شوم و … به همین خاطر هست که این پیچیدگی ها یک بحث جدیای را در بین موافقین و مخالفین راه انداخته و عرض من این است که این بحث در ایران جدی گرفته بشود. اینطوری نباشد که بگوییم چون اسم «علنی کردن» روی آن است الزاماً چیز خوبی است یا چیز بدی است. این بحث باید خیلی عمیق و همه جانبه دیده بشود که آیا مقدمات هم علنی هست، علنی کردن مقدمات چقدر به نفع شفافیت و مردم است.
اینطوری نباشد که بگوییم چون اسم «علنی کردن» روی آن است الزاماً چیز خوبی است یا چیز بدی است. این بحث باید خیلی عمیق و همه جانبه دیده بشود که آیا مقدمات هم علنی هست، علنی کردن مقدمات چقدر به نفع شفافیت و مردم است.
این موضوعات حتی در بحث مذاکراتی که در سطح بین المللی بین دولت ها صورت میگیرد، وجود دارد. وقتی که آقای ظریف و آقای کری با هم مذاکره کردند آیا ما بایستی این مذاکرات را شفاف و علنی ، پخش زنده میکردیم، یا نه، بایستی محرمانگی را در موردش رعایت میکردیم؟ این هم یک پرسش جدی است، بعضی ها معتقد هستند که اگر مذاکرات در آن سطح و در آن موضوعات علنی بشود از قدرت چانه زنی نمایندگان ملی کم میکند. مثلاً فرض کنید در این مذاکرات آقای ظریف در یک مورد تاکتیکی در مقابل آقای کری کوتاه میآمد و به صورت علنی این مذاکره پخش می شد، بعد اینجا در تهران یک عدهای راه میافتادند میگفتند مرگ بر ظریف. آن وقت چه اتفاقی میافتاد. قدرت ظریف را بالا میبرد یا پایین؟ این که در مجلس تعدادی از نمایندگان حرفهای جلسهی غیرعلنی آقای ظریف و آقای عراقچی و … را مطرح کردند آیا به نفع مذاکرات تمام شد یا به زیان مذاکرات تمام شد ؟ اینها پرسش هایی است که در میان کسانی که معتقد به بحث شفافیت یا علنی کردن بحث ها و دسترسی هستند خیلی جدی مطرح است. مقصود من این نیست که کدام یک از اینها درست است، اینها را باید متخصصان بگویند، من که متخصص در سطح بالا نیستم. عرض بنده این هست که این بحث ، احتیاج به بحث دقیق و کارشناسی دارد، نمی شود یک برچسب مثبت یا کلا منفی برای این نوع بحث ها زد.
فکر میکنم خود رسانه ها بتوانند به شفاف شدن خود “شفافیت“ کمک کنند ؟
اصلاً بایستی این کار را بکنند. رسانه ها نباید اسیر این موضوع بشوند که مثلاً چون الان بحث علنی بودن مطرح شده، پس ما جلوی بحث هایی که میگویند پنهان کاری را بگیریم یا بالعکس. چون الان بحث پنهان کاری هم مطرح است پس ما جلوی بحث هایی که مربوط به علنی کردن هست را بگیریم.
ما بایستی راجع به همهی جوانب این موضوعات صحبت کنیم. جامعه اینطور کم کم یاد میگیرد، جلو میرود، مسائل را باز میکند. شخصا جزء کسانی هستم که معتقدم جلسات شورای نگهبان هم علنی بشود. اما اگر برای مثال کسی معتقد بود که بحثهای مربوط به FATF محرمانه بماند، حتما باید به استدلالش توجه کرد. او هم باید به بحث موافقان افشا شدن توجه کند و از رهگذر بیان این استدلالها جامعه به یک نتیجه روشن برسد. به این ترتیب ممکن است دربیابیم علنی کردن یک بحث خیلی فایده دارد و آشکار کردن بحث دیگری عجالتا سودمند نیست. البته یک قاعده وجود دارد که همه درباره آن متفقالقولند: اصل بر شفافیت و علنی بودن است و محرمانگی استثناء است. آن هم نه استثنایی موسع و فراگیر، بلکه کاملا موردی و محدود و زماندار. زمان محرمانگی هم بسته به نوع موضوع میتواند عمدتا کوتاه باشد و در موارد نادر با تجویز قانون و نظارت اجتماعی مثلا ۵، ۱۰، ۲۰ سال و در موردهای خیلی خیلی استثنایی و انگشتشمار، حاد و خاص و تعریف شده و قانونی و مورد اجماع مثلا ۲۵ و ۵۰ سال. این بحث وجود دارد ، ما هم خوب هست در این بحث شرکت کنیم.
در دورهی آقای خاتمی دادستان اطلاعیهای داد و گفت اگر کسی درباره برقراری رابطه با آمریکا صحبت بکند تحت تعقیب قرار میگیرد. یا در مورد قتلهای زنجیره ای گفتند از یک مرحلهای دیگر کسی حق ندارد چیزی راجع به آن صحبت بکند. این منعها و ممنوعیت ها البته بد است. این که ما بگوییم کسی حق ندارد راجع به چیزی صحبت بکند. اما این که هر موضوعی موافق و مخالف داشته باشد، و رسانه ها و فضایی وجود داشته باشد که مجال بدهند آدم ها اظهارنظر بکنند این خیلی خوب است. مشکل ما در جامعه این هست که گفته میشود راجع به این حرف نزنیم و این اصلا خوب نیست.
به خود لایحه شفافیت برگردیم ،در مادهی ۴۹ لایحهی شفافیت در خصوص صحت ادعای گزارش کننده مواردی را تعیین کرده که اگر گزارش فساد درست باشد، پاداشی را برای گزارش کننده درنظر میگیرند.به نظر شما خبرنگاران رسانه های ما تا چه حد می توانند با استناد به این بخش از لایحه ،گزارشگری فساد بیشتری داشته باشند ؟
آنچه که در قانون آمده در همه جای دنیا این بحث ها است .در کشورهای دیگر یک اصطلاحی وجود دارد اگر ما بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم،می شود کسانی که سوت میزنند، و دقیق تر آن می شود هشداردهندگان. مثلاً در زمینهی خودرو یک فسادی وجود دارد، هیچ کدام از من و شما و هیچ روزنامه نگاری هم نمی داند. اما یکی از کارکنان ایران خودرو متوجه این فساد میشود و آن را افشاء میکند. ما به آن میگوییم هشداردهنده یا کسی که اصطلاحا سوت را به صدا درمیآورد و او است که این فساد را علنی میکند. یعنی یک فردی به عنوان یک شهروند که میتواند روزنامه نگار هم باشد. او میآید و اعلام میکند که یک فسادی در یک جایی وجود دارد. خب باید به این آدم پاداش داد. یعنی نه تنها نباید مجازاتش نکرد حتی بایستی به او پاداش هم داد.
الان در دنیا پاداش معنوی میدهند، یعنی از او تقدیر میکنند، میگویند این یک کارمند یا روزنامه نگار است که فسادی را افشا کرده است.چرا؟ چون خیلی وقت ها هست که در قوانین و در پیچیدگیهای قوانینی که وجود دارد چه بسا آن آدم را تحت تعقیب قرار بدهند. بگویند تو اطلاعات محرمانه را منتشر کردهای. این موضوع بخصوص در مواقعی که شما مهر محرمانه روی اسناد میزنید پیش میآید. بنابراین این مادهای که شما میبینید خیلی روی آن بحث خواهد شد. اگر روزی به مجلس برسد و بخواهد اجرا بشود با چالش های زیادی روبرو می شود. موضوع شفافیت، آحاد شهروندی را دربرمی گیرد. هر شهروندی حق دارد در فرایند شفافیت مشارکت بکند. هر شهروندی حق دارد که در شفاف شدن فضای جامعه مشارکت کند، ممکن است من در وزارتخانهای باشم، به یک سندی دسترسی پیدا کنم که انتظارم این باشد که انتشار این سند جلوی یک زیان بزرگ را به ملت میگیرد.
اگر بخواهید فرهنگ شفافیت را در جامعه توسعه بدهید باید آدم ها در چنین وضعیتی احساس امنیت بکنند و با خود بگویند اگر من خلافی را افشا کردم سرزنش نمی شوم، شغلم را از دست نمی دهم، تنبیه نمی شوم و این بحث ها …. این حمایت ها از افشاگران موضوعی نیست که ابتدا در جامعه ما مطرح شده در کشورهای دیگر تجربه شده است. یعنی در کشورهای دیگر کسانی به خاطر اینکه فسادی را افشا کردند در معرض تهدید قرار گرفتند، شغلشان را از دست دادند، پس به گونهای مسائل پیش رفته که قانون گذار گفته ما از هشدار دهندگان حمایت میکنیم .
در ماده ۱۷۷ این لایحه، کمیسیون فرعی شورای عالی شفافیت مطرح شده که همگی دولتی هستند آیا این ترکیب می تواند خودش عاملی برای محدودیت های شفافیت در جامعه باشد؟
بله. الان یک مشکلی که در جامعه داریم این است که تقریباً در همهی قوانینی که به نوعی به رسانه ها و اطلاع رسانی و اطلاعات و فضای مجازی و….. مربوط می شود ، ما نهادهایی و سازمان هایی را تعریف کرده ایم، که اینها تصمیم نهایی را میگیرند و عموماً از ساختار حکومتی برخوردار هستند.
در واقع با محدود کردن فضای شفافیت، مانع پختگی و بلوغ دموکراسی میشویم گرچه عدهای میگویند این دیکتاتوری است، من حالا با نگاه خوشبینانه دارم میگویم. اگر فرض هم کنیم این نگاه استبدادی نیست اما نشان دهندهی این هست که حکومت ما هنوز به بلوغ دموکراسی و ضرورت آن باور ندارد.
واقعیت این هست که این یکی از موانع جدی فعالیت رسانهای و توسعه آزادی اطلاعات و شفافیت در جامعه است. نه فقط در زمینهی آزادی اطلاعات و شفافیت. شما قوانین مربوط به رسانه ها را مطالعه بفرمایید،در همهی اینها حکومت برای خودش یک جایگاه ویژهای درست کرده تا زمانی که حکومت این نقش دانای کل، تصمیم گیر نهایی، حاکم غائی را برای خودش قائل است، نشان میدهد از مرحلهی طفولیت عبور نکردهایم. من نمی خواهم الزاما بگویم که این یعنی دیکتاتوری، میگویم حتی اگر قائل به دموکراسی باشیم ، نهایتا به آن میتوانیم بگوییم طفولیت دموکراسی. در واقع با محدود کردن فضای شفافیت، مانع پختگی و بلوغ دموکراسی میشویم گرچه عدهای میگویند این دیکتاتوری است، من حالا با نگاه خوشبینانه دارم میگویم. اگر فرض هم کنیم این نگاه استبدادی نیست اما نشان دهندهی این هست که حکومت ما هنوز به بلوغ دموکراسی و ضرورت آن باور ندارد. بنابراین خودش را قدرت قاهر، قدرت تصمیم گیر نهایی، عقل کل و دانای کل میداند و این یک معضل جدی است که اساساً ما در جامعه و در خیلی جاها با آن سروکار داریم. و به نوعی تراژیک بودن و کمدی بودن موضوع، همین مساله است.
حکومت ما در عصری دارد این کار را انجام میدهد که شما میبینید شهروندان برای دسترسی و انتشار ، موانع خیلی بزرگی را پشت سر گذاشتهاند. الان خود من در توییتر کسانی را پییگیری میکنم که ۲۰۰ هزارنفر فالوئر دارند. آدم هایی هستند که بحثهای جدی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارند ، یک آدمی که اندیشه ورزی میکند و دغدغهی اجتماعی دارد، ۱۵۰ هزارتا، ۲۰۰ هزارتا فالوور دارد و راحت میتواند نظرش را در توییترش، در اینستاگرامش بگوید. حالا در این جهان این شکلی ما به دنبال این هستیم که پیچ ها را سفت کنیم. و اسم خودمان را ته هر کاری بگذاریم و کمیسیون فلان به نام خودمان باشد. این تراژدی و کمدی توامان است. یعنی الان وضعیتی که حکومت ما سعی میکند در قوانین همه جا خودش قادر متعال باشد یک کمدی تراژدی محض است.
اعضایش به چه صورت باشد مناسب است؟
تا حد امکان در همه جای دنیا اعضای یک چنین کمیسیونی باید کسانی باشند که ثابت کردهاند از مدافعان جدی آن حق هستند. در وهلهی اول آنها باید باشند و اکثریت را هم باید آنها داشته باشند. کسی که نسبت به آزادی اطلاعات باورمند است، بایستی در کمیسیون شکایتهای آزادی اطلاعات نشسته باشد، کسی که مخالف آزادی اطلاعات است و در این کمیسیون باشد، راه به جایی نمی برد. کسی که تجربهی زیسته اش اثبات کرده مدافع شفافیت هست بایستی در چنین کارگروه ها و کمیته هایی باشد نه کسی که رفتارش ضد شفافیت است. در موضوع آزادی اطلاعات و شفافیت طرف اصلی مورد مطالبه حکومت است، بنابراین حکومت نمی تواند دست بالا را در این کمیسیون ها ،کمیته ها و هیئت ها داشته باشد. چون او باید پاسخگو باشد، او مسئول جواب دادن به قضیه است.