شفقنا رسانه- فریدون صدیقی، مدرس روزنامهنگاری در روزنامه شرق نوشت:
رسانهها، درواقع هر نوع رسانهای، استمرار، بقا و اعتلایشان در گرو وجود و حضور مخاطب جدی، فعال و مؤثر است. این حضور وقتی مؤثر و میسور است که رسانه موردنظر پاسخگوی پرسشها و مطالبات مخاطبان خود باشد. اگر چنین شد، اگر پاسخهای بههنگام، منطقی، چندوجهی و فراگیر به نیاز مخاطب داده شد، در آنصورت اعتماد مخاطب به رسانه شکل میگیرد. رسانه وقتی خواندنی، دیدنی یا شنیدنی است که برای مخاطب قابل اعتماد باشد. راستگویی، شفافسازی، بیان صادقانه و مشفقانه موضوعات، اطلاعرسانی دقیق، کنش و واکنشهای مناسب و بایسته مخاطبانی که رسانه دارد، خردهعواملی است که میتواند در اعتمادسازی مخاطب به رسانه تأثیر جدی و قطعی بهجا بگذارد. اگر رسانهای، بههردلیلی، موجه یا غیرموجه، اعتماد مخاطب را از دست دهد، درواقع دیگر مخاطبی برایش وجود نخواهد داشت؛ هر چقدر هم که آن رسانه فریاد بزند و دادوبیداد کند که مرا ببینید، بخوانید، بشنوید. اما بیتردید برای آن رسانه مخاطبی وجود ندارد چون قابلاعتماد نیست و بهمثابه چوپان دروغگوست. بنابراین در جوامعی نظیر ما که رسانهها، مدیاهای وارداتیاند، کتابخوانی هنوز در رنجوری بهسر میبرد و اعتمادکردن متأسفانه بهدلایل مختلف در چند سال اخیر رنجور شده است، اگر رسانهای نتواند اعتماد لازم را در مخاطب ایجاد کند، هیچ دادوقال و فریاد و رنگ و طبلی موجب جذب مخاطب نخواهد شد. بدون اعتماد قطعا هیچ تعاملی صورت نمیگیرد و هیچ طرح و پروژه و ایدهای نمیتواند پاسخ آنی، میانمدت یا بلندمدت بگیرد. این درحالی است که کارکرد رسانههای ما در واقع کارکرد راهبردی برای تحقق توسعه پایدار، تعمیق مناسبات اجتماعی و فرابردن دانش و فهم و درک و دریافت جامعه مخاطب است. شرط لازم برای اینکه این تعامل دوسویه صورت بگیرد، این است که ابتدا اعتمادسازی شکل بگیرد. بنابراین اگر رسانهای بههردلیل، اعتمادِ داشتهای را بر باد دهد، تا اعتمادسازی نکند مخاطبی نخواهد داشت. انتظار جامعه مخاطب از هر رسانهای این است که در انتقال پیام و مفاهیم، بهدرستی و راستی اعتمادسازی کند تا بتواند نقشآفرین باشد و بتواند بههنگام و در بزنگاههای تاریخی مهندسی افکار عمومی کند و نتیجه مهندسی افکار عمومی این باشد که جامعه مخاطب بهطرف انتخاب بهینهای برود که رسانه معتمد برایش ایجاد کرده است. وقتی آن اعتماد وجود ندارد، آن رسانه اصلا قادر به مهندسی افکار عمومی، جریانسازی، جابهجایی دیدگاهها و اصلاح و تعمیم آن نخواهد بود. نتیجه این اتفاق این است که مخاطب بهناچار به رسانههایی روی میآورد که فکر میکند اطلاعات و تحلیلی که در اختیارش میگذارند، باورپذیر و قابلاعتماد است. اگر این رسانههای قابل اعتماد، برونمرزی باشند، تأسف و تأثر و تألم برای رسانههای داخلی باقی میماند که نتوانسته یا نخواستهاند اعتمادسازی کنند تا بتوانند بهموقع پیامرسانی کنند و در نقاط عطف تاریخی که سرنوشت کشور در میان است، مهندسی افکار عمومی کنند تا یک انتخاب اصلح و موجه صورت گیرد. آیا میتوان این پرسش را مطرح کرد که برخی از رسانههای ما، مانند صداوسیما، هدفمند و قابل اعتماد بودهاند؟ چرا وقتی صداوسیما تلویحا از نامزدی در انتخابات حمایت کرد، نامزد مورد نظرش انتخاب نشد؟ آیا معنیاش این است که مخاطب به صداوسیما اعتماد نمیکند؟ در این صورت خیلی دردناک است؛ معنی دیگرش این است که جامعه ما به رسانههایی اعتماد کرده است که جایگاهی رسمی در زیست رسانههای داخلی ما ندارند؛ مانند شبکههای اجتماعی و رادیو و تلویزیونهای برونمرزی. تکرار میکنم: بدون اعتماد مخاطب، هیچ رسانهای وجود نخواهد داشت؛ حتی اگر ظاهرا وجود فیزیکی داشته باشد. رسانه ممکن است وجود فیزیکی داشته باشد، اما وجود و حضور مفهومی نداشته باشد. رسانه با مخاطب حضور دارد و مخاطب باید به رسانه اعتماد کند.