شفقنا رسانه- روزنامه «آسمان آبی» از آدمهایی که این روزها نمیتوانند از گوشی همراهشان دل بکنند، گزارشی تهیه کرده است که در ادامه می خوانید:
آزاده باقری: همراه، همدم، همزبان، همراز و… واژههایی است که میتوان برای موبایلهای هوشمندی که در کیف و جیب و بهویژه در دست داریم بگذاریم. گوشیهایی که این روزها تمام وقتمان را به آن اختصاص میدهیم و نمیتوانیم از آن دل بکنیم. به جانمان وصل است و اگر آن را جایی خدایی نکرده جا بگذاریم انگار عضوی از بدنمان را همراه نداریم و یک جای کار میلنگد و چیزی کم داریم. «بدون موبایلم نمیتوانم.»، «خودم را جا میگذارم، موبایلم را نه…»، «موبایلم را نداشته باشم دیوانه میشوم.»، «من معتاد موبایلم هستم.»، «موبایلم پیشم نباشد استرس میگیرم.» و… اینها تنها چند جمله از کسانی هستند که زندگیشان با این وسیلهای که بهاندازه کف دست است گره خورده. آدمهای معمولی که شاید کار چندانی با گوشیشان نداشته باشند و تنها برای گذران اوقاتفراغت یا
ارتباطگیریهای معمولی از آن استفاده میکنند. بااینحال چنان خودشان را درگیر این دنیای مجازی و ارتباطهایش کردهاند که نمیتوانند لحظهای از آن دور باشند. اتفاقی که دیگر پیر و جوان، دختر و پسر و… نمیشناسد و همه را باهم همراه کرده است. در این گزارش به سراغ آدمهایی در طیفهای مختلف رفته و از آنها یک سوال پرسیدهایم: «اگر یک روز موبایلتان همراهتان نباشد و آن را جا گذاشته باشید چه کار میکنید؟»
سعید ۲۵ ساله است و میگوید از اول دبیرستان موبایل داشته و الان موبایلش به جانش بند است: «نمیتوانم لحظهای از گوشیام فاصله بگیرم. منتظر هیچ اتفاقی نیستم، اما دائما آن را چک میکنم و مطالبی را که در تلگرام و اینستاگرام میآید میخوانم و دنبال میکنم.» او به این نکته تاکید دارد که هیچوقت گوشیاش را جا نمیگذارد و اگر هم زمانی این اتفاق بیفتد، برمیگردد و گوشیاش را برمیدارد: «من هیچوقت گوشیام را جا نمیگذارم. اگر هم جا بگذارم در کمتر از ۱۰ دقیقه متوجه میشوم، چون اگر بخواهم با ماشین خودم بیرون بروم قبل از راه افتادن گوشیام را به ضبط ماشین وصل میکنم و اگر همراهم نباشد متوجه میشوم و برمیگردم. اگر در مترو هم باشم چون گوشیام را دستم میگیرم متوجه نبودنش میشوم و بازهم برمیگردم.»
جدایی از گوشی؟ محال است
«کارم با موبایل است و درآمد دارم.» این شغل تازه رضا است که یکیدو سالی میشود ادمین یک کانال پرطرفدار شده و میگوید: «همیشه بهدنبال یک شغل بودم که داخل خانه انجام دهم و زیاد هم سخت نباشد. الان ادمین یک کانال هستم و بالای ۳ میلیون تومان در ماه درآمد دارم که راضی هستم و چون با گوشی درآمد دارم نمیتوانم از آن دور باشم.» رضا اما مطمئن است اگر کارش با گوشی و تلگرام نبود به آن وابسته نمیشد و میتوانست نبود موبایلش را تاب بیاورد: «خودم را جا میگذارم، اما گوشی فراموشم نمیشود.» منا ۱۸ سال دارد و عاشق سلفی انداختن است و میگوید: «من هر وقت از خانه بیرون میآیم از خودم سلفی میگیرم و بعد از در خانه خارج میشوم برای همین محال است آن را فراموش کنم.» عاشق اینستاگرام است و نمیتواند یک روز پست و استوری نگذارد؛ برای همین چنان وابسته به گوشی همراهش است که جدایی از این وسیله دوستداشتنیاش را محال میداند.
سه ماه گوشی را ترک کردم
امین ۳۳ ساله آنقدر گوشی به دست میگیرد که مچ دست و شستش از کار میافتد: «من وارد اینستاگرام نمیشوم، اما اگر بشوم دیگر از آن نمیتوانم بیرون بیایم، همه چیز را چک میکنم و میخوانم؛ آنقدر که اصلا گذر زمان را متوجه نمیشوم و میبینم مچ دست و انگشتم سِر شده است. با وجود این برای ادامه کار از دست دیگرم استفاده میکنم.» سعیده تعریف میکند سال گذشته برای رهایی از وابستگی به گوشی همراهش سه ماه این وسیله ارتباطی را کلا کنار گذاشته است: «سال گذشته احساس کردم بیش از اندازه وابسته گوشیام هستم. برای همین تصمیم گرفتم مانند سالهای دور هیچ وسیله الکترونیک با خودم نداشته باشم. یک ماه موفق پیش رفتم و تنها کاری که کردم تلگرام را روی رایانه محل کارم نصب کردم، اما درنهایت بعد از سه ماه به دلیل اعتراض دوستان و خانوادهام گوشیام را در دست گرفتم. گلایههای مادرم که میگفت هیچ وسیلهای برای ارتباط گرفتن با تو ندارم باعث شد تا بیخیال این تصمیم شوم و بار دیگر این وسیله جادویی را با خود همراه داشته باشم.»
قبل از داشتن گوشی چه کار میکردم؟
ناصر ۶۰ ساله است و طرفدار تلگرام میگوید: «دخترهایم چند سال پیش برایم گوشی هوشمند خریدند و از وقتی کار با آن را یاد گرفتهام دیگر خلاصی از آن سخت است. برای همین نمیتوانم به کسی غر بزنم چقدر گوشی در دست میگیری! واقعا آدم را معتاد میکند. من بعضی وقتها آنقدر در گوشیام سرگرم هستم که گردنم درد میگیرد. فکر کنم باید مدتی آن را کنار بگذارم چون بسیار من را درگیر کرده است. با خودم میگویم قبل از داشتن این گوشی چه کار میکردم؟ پس میتوانم بهروزهای قبل داشتن این گوشی برگردم.» شایا از شبی تعریف میکند که گوشی همراهش نبوده و آنقدر کلافه شده که خواب به چشمهایش نمیآمده و تازه در این زمان بود که متوجه میشود چقدر به این وسیله چهارگوش وابسته است: «به یاد دارم یک بار گوشیام را در محل کار جا گذاشتم. در خانه بسیار کلافه بودم. با اینکه نه منتظر تماس تلفنی بودم، نه خودم میخواستم به کسی زنگ بزنم و نه کار اینترنتی داشتم؛ با شبکههای اجتماعی هم کار خاصی نداشتم، اما نبودن گوشی آنقدر من را کلافه کرده بود که با خودم میخندیدم و میگفتم یعنی من معتاد شدهام که نبود گوشی من را به این روز انداخته است؟»
خبری از تماسهای بیپاسخ نبود
سالها پیش که خبری از گوشیهای هوشمند نبود، زمان چطور میگذشت؟ مردم خودشان را چطور سرگرم میکردند؟ اینها سوالاتی است که مژگان مطرح میکند و ادامه میدهد: «واقعا موبایل سرگرمی خیلی خوبی است و میتوان بهراحتی از همدیگر خبردار شد. همین ویژگی است که بسیاری را وابسته به خود کرده است. قبلا خیلیها از هم خبر نداشتند، اما الان هر کس میخواهد آب بخورد به بقیه خبر میدهد.» سارا هم از زمانی میگوید که اگر گوشیاش را جا بگذارد، تمام وجودش استرس میگیرد: «من چندین بار شده گوشیام را در خانه جا گذاشتهام، اما چون روی صفحه رایانهام تلگرام دارم خبرها و کارهایم را با آن انجام میدهم. اتفاقی که در این زمان رخ میدهد این است که فکر میکنم وقتی پیش گوشیام نبودهام صد نفر به من زنگ زدهاند و پیغامهای زیادی دارم، ولی وقتی به خانه رفتم دیدم نه خبر خاصی هم نبوده و آنقدرها هم که فکر میکردم تماسهای بیپاسخ نداشتم!»
دنیای من همان چیزی است که کنارشان زندگی میکنم
اما مهدی حرفهایش با همه فرق میکند. ۳۷ ساله است و به هیچ عنوان به گوشیاش وابسته نیست و به دائما چک کردن و مرور کردن دنیای مجازی اعتقادی ندارد: «من دو صدای زنگ دارم. یکی صدای زنگ مخصوص همسرم است و زنگ دیگر مخصوص کسی است که با او کار میکنم. همین دو زنگ برایم اهمیت دارد که جواب میدهم. باقی تماسهایم را اگر مهم نباشند به آنها بیتوجه میشوم. با دنیای مجازی هم ارتباطی ندارم. هر چه هست و دارم همان چیزی است که دارم در کنارشان زندگی میکنم. همسرم و محیطی که در آنجا کار میکنم. بیشتر از این خودم را درگیر نمیکنم و واقعا هم راحتتر هستم. وقتی میبینم چقدر آدمها وابسته این گوشیهای هوشمند هستند برای خودم خوشحالم که گرفتار این دنیای غیر واقعی نشدهام.» مینا هم مانند مهدی است. او هم وابستگی به گوشیاش ندارد و میگوید: «من اگر روزی گوشیام را جا بگذارم نگران نمیشوم. چون در طول روز با گوشیام نه تماس خاصی میگیرم نه منتظر تماس فوریای هستم. اگر در جمع کسانی باشم که آنها را میشناسم هیچ نگرانی ندارم، اما وقتی در جایی هستم که آدمهایش برایم غریبهاند بودن گوشی به من حس امنیت و آرامش میدهد.»
بعضی وقتها سر به هوا باش
آدمها به دلایل مختلف نمیتوانند دست از سر گوشیهایشان بردارند؛ یا پیام میفرستند یا پیامهای ارسالی را میخوانند یا تماس تلفنی میگیرند یا به تلفنهایشان پاسخ میدهند یا بازی میکنند یا خودشان را در شبکههای اجتماعی غرق میکنندیا هدفون به گوش درحال تماشای فیلم یا گوش دادن موسیقی هستند، یعنی هر کس به طریقی خودش را با این ماسماسک سرگرم میکند. بین آدمهای شهر رصد کنید، کمتر کسی را میبینید که گوشی هوشمندی به دست نداشته و سرش را با آن گرم نکرده باشد. همه شهر سر به زیر شدهاند و سرها در گوشیهایی است که شاید خبر از محتوای خاصی هم ندهد. شاید بعضی وقتها بیخبری از اخبار بیاهمیت بد نباشد. اصلا شاید بد نباشد بعضی وقتها برای امتحان کردن هم شده گوشی را غلاف کنیم و سر به هوا شویم…