شفقنا رسانه- زهرا جعفرزاده خبرنگار روزنامه شهروند از تجربه خبرنگاری بحران در زلزله کرمانشاه به شفقنا رسانه گفته است. چکیده روایت او از مشاهده منطقه، شرایط گزارشگری و ارتباط با بازماندگان را بشنوید:
مهم ترین بخش های این گفت و گو را ادامه می خوانید:
من به روستای زرده دالاهو رفتم چون آنجا هم جزء روستاهایی بود که بهشدت آسیبدیده بود و با توجه به بعد مسافت و مسیر کوهستانیاش نیروهای امدادی تا روز سهشنبه به این روستا هنوز نرفته بودند. به همین دلیل من به این روستا رفتم و گزارشم را تهیه کردم و شب هم به سرپل ذهاب رفتم.
در اکثر ویدئوها از خرابهها و ویرانهها فیلم گرفتهشده بود ولی شهر به این صورت نبود که کامل تخریبشده باشد. خیلی جاهای سالم هم داشت. مثلاً فقط بخش مسکن مهر سرپل ذهاب کامل تخریب و انگار بمبارانشده بود.
اگر در شهر دیواری ترک برداشته بود در روستا کل خانه خرابشده بود. یعنی چیزی از خانه نمانده بود. وقتی میگفتند اینجا خانه بوده است شما از روی یخچال و وسایل زیر آوار متوجه میشوید که در اینجا زندگی در جریان بوده است.
شهر تقریباً تعطیل بود. چیزی قابلدسترس نبود، برق نبود. برای ما هم که خبرنگار بودیم خیلی سخت بود. چون ما هم همان آوارگی که ساکنان آنجا تجربه کردند، تجربه کردیم.
وقتی کسی میخواهد به منطقه زلزلهزده برود باید کاملاً خود را برای اینچنین شرایطی آماده کند.
من نمیگویم که خبرنگار بحران هستم ولی شما با این تصور به منطقه زلزلهزده میروی که جا، غذا، آب، برق و… نیست. به عبارتی بحرانی که اتفاق افتاده، دامنگیر شما هم است.
توانستیم یک چادر بگیریم و شب را در چادر بخوابیم. چادر هم یک خانه پارچهای است یعنی جلوی سرما را نمیگیرد و ما تا صبح از سرما میلرزیدیم.
خبرنگاری که به منطقه زلزلهزده یا آسیبدیده میرود باید همان شرایطی را تجربه کند که افراد آن منطقه تجربه کردهاند تا بتواند آنها را درک کند. اگرچه این شرایط هم باعث میشود در روند خبررسانی یک سری اختلال ایجاد شود.
در این شرایط برق نبود، پاوربانکهایی هم که همراه داشتیم خیلی سریع تمام میشدند و مشکل شارژ موبایل داشتیم. البته بچهها جایی را پیداکرده بودند که برق داشت ولی برق آنجا مشکلی داشت که باعث شد باتری گوشی بچهها خراب شود.
مهماننواز بودن مردم این منطقه برایم جالب بود.
من ناهارم را همانجا کنار زلزلهزدهها خوردم، به ما آب دادند، کنار آنها مینشستیم و برای ما چای میآوردند. منظورم این است که ما هم جزء آنها بودیم و شرایطشان را کاملاً درک میکردیم.
در مناطق زلزلهزده به دلیل بعد مسافت از کرمانشاه تا روستاهای سرپل ذهاب مجبور بودیم سرپل ذهاب بمانیم. خیلی از خبرنگارها بودند که شب به کرمانشاه برمیگشتند، استراحت میکردند و صبح دوباره برمیگشتند.
در این شرایط باید خیلی مواظب صحبت کردنتان باشید.
مانند یک دوست و همدرد جلو بروید. خیلی باید مواظب باشیم که چگونه با این افراد وارد صحبت شویم.
من چون خودم اصالتاً کرمانشاهی هستم، زبان آنها را میفهمیدم و سعی میکردم با زبان خودشان صحبت کنم.
وقتی کسی دچار غمی است با زبان مادریاش راحتتر میتواند صحبت کند و احساسش را بگوید.
در این شرایط این افراد بهشدت تحریکپذیر هستند. یعنی اگر سؤالی از آنها بپرسید و باعث شود احساساتشان جریحهدار شود واکنش بدی نشان میدهند.
فکر میکنند خبرنگاران از طرف مسئولان آمدهاند و به ما درخواستهایشان را میگفتند درحالیکه شما فقط میتوانید اطلاعرسانی کنید
میگفتند شما هم مثل صداوسیما هستید، نمیخواهید این مشکلات را اعلام کنید، نمیخواهید به ما کمک کنید.
میگفتند اینکه شما اینجا آمدید گزارش تهیه میکنید چه دردی را از ما دوا میکند؟ باید با این مسائل خیلی ظریف برخورد کنید و با آنها احساس همدردی کنید.
فکر میکنم اگر هر کس دیگری وارد آن منطقه شود و این اتفاقات را از نزدیک لمس کند با این افراد همذات پنداری کند.
از دیدن خانههایی که ویران شدهاند، افرادی که مصیبت دیدهاند، عزادار شدهاند و گریه میکنند کاملاً احساساتی و ناراحت میشوید.
بعد از اینکه به تهران برگشتم تا چند روز نمیتوانستم راحت غذا بخورم یا بخوابم. چون مدام فکرم پیش زلزلهزدهها و شرایطشان بود.